دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 25159
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
معراج، از رویدادهای مهم زندگی پیامبر اسلام, است. بنا بر نص قرآن کریم و روایات معتبر، خداوند رسول خدا, را به آسمان‌ها برد تا آن حضرت بر حقایق عالم احاطه کامل یابد. منابع اسلامی، این رویداد را از معجزات پیامبر اسلام, ذکر کرده‌اند. درباره معراج، از زاویه‌های مختلف بحث شده است و یکی از این زوایا، بررسی جایگاه و فضایل امام علی(ع) در این رخداد مهم معنوی می‌باشد.
در این نوشتار، به کندوکاو درباره فضیلت‌ها و منزلت‌های امیر مؤمنان، علی(ع) با توجه به حدیث معراج می‌‌پردازیم.
رسول اعظم,، برترین آفریده الهی
شخصیتپیامبر اعظم,، دارای ابعاد وسیع و والایی است؛ چنان‌که آن حضرت در عروج معنوی‌اش، به سدرة‌المنتهی و در نهایت، به مقام «‌قاب قوسین أو أدنی» نایل شد؛ چنان‌که خداوند بزرگ نیز اخلاق و منش نبوی را با تعبیر «عظیم» یاد نموده و فرموده: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ.»
به بیان دیگر، وجود مقدس رسول خدا,، برترین آفریده الهی و عصاره خلقت بوده و شخصیتی است که تمام مُلک و ملکوت به برکت وجود با عظمت او آفریده شده و از ذره تا سیاره و نیز اِنس و جن و مَلک، از سفره پُر برکت حضرتش، از هستی بهره‌مند شده‌اند. گفتنی است، در این میان، امام علی(ع) اگرچه جایگاه بلندی دارد و در خانه خدا به دنیا می‌آمده، سه روز میهمان خانه خدا شده، در شب معراج بارها و بارها در آسمان‌ها از او سخن به میان می‌آمده و نیز آیات بسیاری درشأن و منزلتش نازل گردیده، اما همه این‌ها هیچ‌گاه به معنای برتری ایشان بر شخصیت عظیم و والای رسول خدا, نیست.
از این رو، احادیث بسیاری که ترسیم‌گر سیمای امام علی(ع) در لحظات مختلف معراج رسول خدا, است، تنها در صدد بیان فضایل امام علی(ع) است و نه برتری ایشان بر وجود مقدس پیامبر,.
معراج در قرآن
آیاتبسیاری به معراج رسول گرامی اسلام, اشاره دارند؛ از جمله آیات اوّل سوره مبارکه اسراء که فرموده: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ؛ منزه است، آن [خدایى] که بنده‌اش را شبانگاهى از مسجد الحرام بهسوى مسجد الاقصى که پیرامون آن را برکت داده‌ایم، سیر داد تا از نشانه‌هاىخود به او بنمایانیم که او، همان شنواى بینا است.»
در این آیه شریفه، سیر شبانه رسول خدا, از مسجد الحرام به مسجد الاقصی یاد شده است که یکی از معجزات حضرت بود و فاصله بین مکه و مسجد اقصی را که در حدود ۲۲۰۰ کیلومتر است، در چشم‌برهم‌زدنی پیمود.
در آیات سوره مبارکه نجم نیز سیر آسمانی پیامبر, بیان شده است؛ سیری که هیچ کس نتوانست پیامبر, را همراهی کند؛ حتی جبرئیل. خداوند در سوره نجم، مطالب مربوط به معراج را با سوگند خویش به ستارگان آغاز کرده است که بنا بر روایات، مراد از «النجم»: رسول‌ گرامی اسلام,، نشان خلافت امام علی(ع) و نیز دوازده امام معصوم] است.
اهمیت ولایت در معراج نبوی
ازمهم‌ترین رهاوردهای معراج، اعلام ولایت امام علی(ع) و ائمه اطهار] است. امامت در اندیشه اسلامی، از جایگاه والایی برخوردار است و رهبری امام علی(ع) نیز در مجموعه حقایق الهی، از مرتبتی عظیم برخوردار است. رسالت علنیپیامبر,، با ولایت علوی در می‌‌آمیخت و پیامبر, در گذرگاه رسالت خود، بارها بدان تأکید کرد.
انحراف از این مسیر بود که در تاریخ اسلام انحراف‌ها به وجود آورد و فسادها گسترد و اگر چنین نمی‌شد، این همه نابه‌سامانی نیز نبود. پس، شگفت نیست که چنین موضوع عظیم و حقیقت مهمی، در آن سیر و سفر ملکوتی عنوان شود و خداوند با رسول گرامی‌اش از آن سخن بگوید وپیامبر, چگونگی آن را به‌عنوان رهاوردی از این سفر، برای امت خود باز گوید. در معراج، ولایت امام علی(ع) با عبارات مختلف ارائه شده است؛ گاهی ازحضرت به‌عنوان «امیرمؤمنان» و گاهی به‌عنوان «حجت» خداوند یاد گردیده است.
به طور کلی، می‌توان فضایل امام علی(ع) را با توجه به حدیث معراج به شرح ذیل برشمرد:
۱/ اعطای لقب «امیر مؤمنان» به علی(ع)
در روایتی آمده که ابن‌عباس می‌گوید:
بهخدا قسم! ما به علی(ع) «امیرالمؤمنین» نگفتیم تا این‌که رسول خدا, او را «امیر المؤمنین» نامید. روزی در مدینه کنار پیامبر, بودیم که امام علی(ع) آمد و به پیامبر, سلام کرد. پیامبر, نیز در جواب او فرمود: و سلام بر تو ایامیر مؤمنان! در این هنگام، من از این کلام پیامبر, تعجب کردم و گفتم: آیااین لقبی که به علی(ع) دادید، از روی محبت شما به علی(ع) است، یا این‌که دستوری است از طرف خدا؟ پیامبر, فرمود: به خدا قسم! هیچ چیزی درباره علی(ع)نگفته‌ام، مگر این‌که آن را با چشم خود دیده‌ام. پرسیدم: ای رسول خدا! در مورد علی(ع) چه دیده‌اید؟ پیامبر, فرمود: شبی که مرا به آسمان بردند، بر هیچ دری از درهای بهشت نرفتم، مگر این‌که روی آن در نوشته شده بود: «عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ‏ قَبْلِ‏ أَنْ‏ یخْلَقَ‏ آدَمُ‏ بِسَبْعِینَ أَلْفَ عَام‏؛ علی‌ بن ابی‌طالب(ع)، امیر مؤمنان است؛ هفتاد هزار سال قبل از این‌که حضرت آدم(ع) خلق شود.»
۲/ انتخاب جانشینی علی(ع) توسط خداوند
در روایتی که امام باقر(ع) از پدران خویش نقل کرده، آمده است:
پیامبر,فرمود: چون شب معراج به آسمان‌ها برده شدم و از آن‌جا به سدرة‌المنتهی، درپیشگاه حضرت حق قرار گرفتم. حضرت حق از من سؤال کرد: ای محمد! من خلقم را مورد آزمایش قرار دادم، در میان آن‌ها چه کسی بیشتر مطیع توست؟ عرض کردم: پروردگارا!‌ علی(ع).
ندا رسید: تو را تصدیق کردیم، ای محمد! آیا برای خودت جانشینی اختیار کرده‌ای تا وظیفه‌ات را ادا کرده و بندگانم را در آنچهاز کتاب نمی‌دانند، آموزش دهد؟ گفتم: خداوندا! برایم اختیار کنید و جانشینم را معلوم کنید که آنچه برایم اختیار کنید، همان است که خود اختیار کرده باشم. خداوند فرمود:
«همانا علی را برای تو برگزیدم. پس آن را وصی وجانشین خود قرار ده که او را از دانش و صبر خود چشانیده‌ام و او به حق «امیر مؤمنان» است که احدی را قبل از او و بعد از او، شایسته چنین مقامی نیست. ای محمد! علی، نشانه هدایت است و پیشوای هر کس که مرا اطاعت کند و اواست نور دوستان من، و همان است که تقواپیشگان را به آن ملزم کرده‌ام. هر کس او را دوست بدارد، در حقیقت، مرا دوست داشته است و هر کس که با او دشمنیداشته باشد، در حقیقت، با من دشمنی دارد. اگر علی نبود، دوستان من و دوستان پیامبران من شناخته نمی‌شدند.»
اگرچه امامت امام علی(ع) به طور رسمی در جریان بازگشت رسول خدا, از آخرین سفر حج و در منطقه غدیر خُم اعلامشد، اما امامت حضرت در شب معراج به طرق مختلفی بیان شد و خداوند این مقام والا را به رسولش نشان داد.
در جریان غدیر خُم پس از بازگشت پیامبر, از مکه، بر اساس نزول آیه ۶۷ سوره مائده توسط فرشته وحی بر رسول خدا,، حضرت مأمور شد تا ولایت و امامت امام علی(ع) را به طور رسمی به همگان اعلام کند.فرمانی که پیامبر, برای ابلاغ آن مأمور شده بود، آن‌چنان خطیر و عظیم بود که ـ بر فرض محال ـ هرگاه پیامبر, در رساندن آن ترسی به خود راه می‌داد و آن را ابلاغ نمی‌کرد، رسالت الهی‌اش را انجام نداده بود؛ بلکه تنها با انجام این مأموریت بود که رسالت وی تکمیل می‌شد. این موضوع نشان می‌داد که مورد مأموریت، ‌یکی از اصول مهم اسلامی است که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی دارد و پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر,، مهم‌ترین مسأله شمرده می‌شود.
بنابراین، ولایت و امامت امام علی(ع) که پس از شب معراج، پیامبر, بارها و بارها بر آن تأکید فرموده و آن را در میان اصحاب خود به طرق مختلف بازگو نموده بودند، در جریان غدیر خُم جنبه رسمی به خود گرفت تا حجت بر همگان تمام شود و دیگر کسی عذر و بهانه‌ای نیاورد.
۳/ تأکید بر فضیلت و امامت علی(ع)
اگربشر به اندازه فرشتگان، امام علی(ع) را می‌شناخت، می‌دانست که خداوند متعال با انتخاب امام علی(ع) به‌عنوان وصی رسولش، چه منّتی بر سر بندگان خویش نهاده است؛ زیرا آنان به واسطه امام علی(ع) که دروازه علم نبوی بود، می‌توانستند از گمراهی و جهالت نجات پیدا کنند.
در روایتی آمده است که پیامبر اکرم, فرمود:
درشب معراج چون به آسمان هفتم رسیدم، علی(ع) را دیدم که مشغول نماز خواندن بود. تعجب کردم و به جبرئیل گفتم: آیا این علی(ع) است که از ما پیشی گرفته؟جبرئیل گفت: نه، او علی(ع) نیست. گفتم: پس، او کیست؟ جبرئیل گفت:
«إِنَّ‏الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ‏ وَ الْمَلَائِکَةَ الْکَرُّوبِیینَ لَمَّا سَمِعُوا فَضَائِلَ عَلِی ع وَ خَاصَّتَهُ وَ سَمِعَتْ قَوْلَکَ فِیهِ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی اشْتَاقَتْ إِلَى عَلِی فَخَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا مَلَکاً عَلَى صُورَةِ عَلِی فَإِذَا اشْتَاقَتْ إِلَى عَلِی جَاءَتْإِلَى ذَلِکَ الْمَلَکِ فَکَأَنَّهَا قَدْ رَأَتْ عَلِیا؛ چون فرشتگان مقرب و ملائکه کروبی از درگاه الهی فضایل و ویژگی‌های والای علی(ع) و نیز حدیث منزلت را که از زبان تو بیان شد (تو نسبت به من به منزله هارون به موسی هستی؛ مگر آن‌که بعد از من رسولی نیست)، شنیدند، مشتاق او و مقامش شدند. پس خداوند بلندمرتبه نیز ملکی را به صورت علی(ع) برای آن‌ها خلق کرد وآن‌ها هر وقت مشتاق علی(ع) می‌شوند، این ملک را زیارت می‌کنند؛ گویا که علی(ع) را تماشا کرده‌اند.»
مسأله خلافت و جانشینی امام علی(ع) که کامل‌کننده رسالت رسول خدا, بود، آن‌چنان اهمیت داشت که خداوند در شب معراجبارها و بارها آن را برای پیامبر, مطرح کرد. در روایتی، از ابن‌عباس چنین نقل شده است که:
رسول خدا, فرمود: چون به آسمان هفتم عروج کردم و از آن‌جا به سدرةالمنتهی و از سدرةالمنتهی به حجاب‌های نور رفتم، پروردگار عالم مرا چنین ندا داد:
ای محمد! تو بنده من هستی و من پروردگار توام. پس، برای من خضوع کن و مرا عبادت کن و بر من توکل کن که همانا من به تو راضی شدم که بنده، دوست، فرستاده و نبی من هستی و به برادرت علی(ع) که جانشین تو است، [راضی شدم]؛ [ای محمد!] او حجت من بر بندگانم و پیشوای خلقماست. به وسیله او است که دوستانم از دشمنانم شناخته می‌شوند و به او است که حزب شیطان از حزب من تشخیص داده می‌شود و به وسیله او است که دین من پایدار و حدودم حفظ و احکامم تنفیذ می‌گردد.
[ای محمد!] به جهت تو و علیو ائمه از فرزندان او است که رحمت خود را به بندگان می‌رسانم و به دلیل وجود قائمأ است که زمین را عمر می‌دهم.... »
در روایت دیگری از رسول خدا, آمده است:
شبیکه به معراج رفتم، به آسمان هفتم رسیدم و آن‌جا رفرف را آماده کردند که باآن از حجاب نور گذشتم و به درگاه الهی راه یافتم و خداوند سفارش‌هایی به من نمود. پس چون خواستم برگردم، یک منادی از ورای حجاب‌ها نداد داد: «نِعْمَ‏ الْأَبُ‏ أَبُوکَ‏ إِبْرَاهِیمُ‏ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوکَ عَلِیفَاسْتَوْصِ بِه؛ خوب پدری است پدر تو، ابراهیم(ع) و خوب برادری است برادرتو علی(ع). پس، او را وصی خود قرار ده.»
۴/ رابطه بعثت انبیا با ولایت علی(ع)
اهمیت،حساسیت و والایی جایگاه ولایت امام علی(ع) تا آن‌جا است که در چند مرحله، در شب معراج مطرح می‌شود. این تکرار، بیانگر استواری و حقانیت آن است که تنها به همین مرحله ختم نشد؛ بلکه این امر خطیر، پس از پیامبر, باید از پشتوانه دیگری نیز برخوردار می‌شد. از این رو، منادیان توحید و فریادگران حق، یعنی پیامبران الهی که آزادی انسان و کرامت او را وجهه همت خود قرار داده بودند نیز در شب معراج، بر وصایت و ولایت امام علی(ع) اعتراف کردند؛ چرا که کمال ادیان الهی، در آیین محمدی است و اتمام و اکمال آیین محمدی هم در ولایت علوی خلاصه می‌شود.
سفیان ثوری از امام صادق(ع) چنین روایت می‌کند:
«پیامبراکرم, فرمود: چون خداوند بلندمرتبه مرا به سوی آسمان‌ها برد و از آسمانی به آسمان دیگر می‌رفتم و به ملائکه مقرب الهی رسیدم و از جایگاهی عبور کردمکه جبرئیل نیز بدان‌جا نرسیده بود، خداوند وحی کرد به من، آنچه قرار بود وحی کند. پس حاملان عرش الهی به من گفتند: ای محمد! برای چه مبعوث شدی؟ گفتم: به ولایت خودم و ولایت برادرم علی‌ بن ابی‌طالب(ع).»
ابونعیم حافظ نیز در تفسیر آیه «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا؛ و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم، جویا شو» آورده است:
«شبمعراج، خداوند متعال تمام پیامبران را جمع کرد و به پیامبر اکرم, فرمود: ای محمد! از اینان سؤال کن برای چه چیزی شما به پیامبری مبعوث شدید؟ تمام پیامبران گفتند: «بُعِثْنَا عَلَى‏ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْإِقْرَارِ بِنُبُوَّتِکَ وَ الْوَلَایةِ لِعَلِی‌بْنِ أَبِی‌طَالِب‏؛ مبعوث شده‌ایم که شهادت دهیم هیچ خدایی جز الله نیست و این‌که اقرار کنیم بر نبوت تو و ولایت علی‌ بن ابی‌طالب(ع).»
۵/ نام علی(ع) در سه جایگاه مقدس
در روایتی از امام صادق(ع) نیز آمده است:
رسولخدا, به علی(ع) فرمود: ای علی!‌ من نام تو را در سه جا با نام خویش همراه دیدم. پس، با نگریستن به آن دلم آرام گرفت: در سفر معراجم به آسمان، وقتی که به بیت‌المقدس رسیدم، دیدم که روی صخره آن نوشته شده: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَیدْتُهُ‏ بِوَزِیرِهِ‏ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه‏؛ معبودی به جز الله نیست. محمد، فرستاده خدا است. او را با جانشینش تأیید و یاری کردیم.» به جبرئیل گفتم: جانشین من کیست؟ گفت: علی ‌بن ابی‌طالب(ع).
چون به سدرةالمنتهی رسیدم، روی آن نوشته شده بود: «إِنِّی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی أَیَّدْتُهُ‏ بِوَزِیرِهِ‏ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه‏؛ من، الله هستم. معبودی به حق جز من نیست که یکتا و بی‌همتایم.محمد، بهترین برگزیده من از خلقم است. او را با جانشینش یاری و تأیید کردم.» به جبرئیل گفتم: جانشین من چه کسی است؟ گفت: علی ‌بن ابی‌طالب(ع).
چوناز سدرةالمنتهی بالاتر رفتم، به عرش الهی رسیدم و دیدم که روی آن نوشته شده است: «أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ حَبِیبِیأَیَّدْتُهُ‏ بِوَزِیرِهِ‏ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه‏؛ من، الله هستم. معبودی به حق جز من نیست که یکتا و بی‌همتایم. محمد، دوست من است. او را باجانشینش تأیید و یاری کردم.»
۶/ محبت به علی(ع) مانع آفرینش آتش
درحدیثی از رسول خدا, آمده است: شبی که به آسمان‌ها برده شدم، در هر آسمانی فرشتگان را ملاقات کردم که مرا بشارت دادند؛ تا این‌که جبرئیل را در محفلی از ملائکه ملاقات کردم و او گفت: «لَوِ اجْتَمَعَتْ عَلَى حُبِّ عَلِی بْنِأَبِی‌طَالِبٍ أَهْلُ الدُّنْیا مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ النَّار؛ ای محمد! ‌اگر امت تو بر دوستی علی(ع) اجتماع می‌کردند، خداوند آتش را نمی‌آفرید.»
قسمتنخست این حدیث، در چند کتاب روایی شیعه موجود است و سند آن نیز به صورت «مرفوع» و دارای «ارسال» است؛ ولی در مورد قسمت دوم آن که گفته است: «اگر اجتماع امت بر این محبت می‌بود»، مشهور اهل حدیث بر نقل این روایت اتفاق دارند و در کتب معتبر خود، آن را نقل نموده‌اند. بخش اوّل روایت نیز با توجه به مؤیدات روایی دیگری که در مسأله معراج در مورد آن وجود دارد، ثابت می‌شود. بنابراین، این روایت با توجه به مضمون و دلالتش، مورد قبول است.
اندیشه،گفتار، اخلاق و رفتار امام(ع) به‌گونه‏‌اى است که خط‌مشى زندگى مسلمانان را بر اساس الگوى اسلامى ترسیم می‌‌کند؛ یعنى امام بر حیات فکرى، اخلاقى و فردى و اجتماعى مسلمانان تأثیر مى‌‌گذارد و مسئولیت او، فقط در برقرارى امنیت و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان و اجراى احکام اسلامى خلاصه نمى‏‌شود. او، کارشناس مسائل معرفتى و بایدها و نبایدهاى دینى است و رأى او، معیار حق و باطل می‌باشد. از دیگر سو، وقتی آدمی کسی را دوست داشته باشد، می‌کوشد تا خود را به او شبیه کند و از او الگو بگیرد. حال، اگر امت اسلامی محبت امام علی(ع) را در قلب خود داشتند، به‌گونه‌ای که در همه کارهااز آن حضرت پیروی می‌کردند، طبیعی است که به راه راست هدایت می‌شدند، بندهواقعی خدا می‌شدند و گناهی انجام نمی‌دادند تا به جهت آن، گرفتار آتش عذابالهی شوند.
۷/ علی(ع)، واسطه فیض الهی
امام صادق(ع) در حدیثی فرموده است: پیامبر, فرمود:
چونشب معراج مرا به آسمان‌ها بردند و از آن‌جا منتهی به حجاب نور شدم، پروردگار بلندمرتبه‌ام با من چنین صحبت کرد: «یا مُحَمَّدُ بَلِّغْ‏ عَلِی‏بْنَ‏ أَبِی‏‌طَالِبٍ‏ مِنِّی السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنَّهُ حُجَّتِی بَعْدَکَ عَلَى خَلْقِی بِهِ أَسْقِی عِبَادِی الْغَیثَ وَ بِهِ أَدْفَعُ عَنْهُمُ السُّوءَ وَ بِهِ أَحْتَجُّ عَلَیهِمْ یوْمَ یلْقَوْنِی فَإِیاهُ فَلْیطِیعُوا وَ لِأَمْرِهِ فَلْیأْتَمِرُوا وَ عَنْ نَهْیهِ فَلْینْتَهُواأَجْعَلُهُمْ عِنْدِی‏ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ‏ (وَ أُبِیحُ لَهُمْ جَنَّتِی وَ إِنْ لَمْ) یفْعَلُوا أَسْکَنْتُهُمْ نَارِی مَعَ الْأَشْقِیاءِ مِنْ أَعْدَائِی ثُمَّ لَا أُبَالِی‏؛
ای محمد! سلام مرا به علی‌ بن ابی‌طالب(ع) برسان و او را آگاهی ده که بعد از تو، حجت من بر خلقم خواهد بود. به واسطه علی(ع) است که باران را بر بندگانم نازل می‌کنم و بلا را از خلقم دور می‌کنم و روز قیامت بندگانم را با آن می‌سنجم. پس، او را اطاعت کنید و از امر و نهی‌اش پیروی نمایید تا نزد من در جایگاه صدق قرار گیرید وبهشتم را مباح شما گردانم و جایگاه شما را با اشقیا از دشمنانم قرار ندهم.»
 
منبع:
سایت سازمان تبلیغات
پنج شنبه 1395/2/2 14:9
دوست عزیز برای اینکه بتوانید گناه را در خود ریشه کن کنید و از طبعات آن رهایییابید نکاتی را که در ادامه بیان می کنیم باید به دقت رعایت کنید. میل به تقوا بزرگترین ارزش دینی است که به لطف الهی در وجود شما ظهور کرده است. برای ترک گناه اموری را متذکر می شویم که مفید است:
 1- اگر این حالت گناه در هنگام تنهایی شما ویا به فکرفرو رفتن شما اتفاق می افتد ، پس سعی کنید که هیچ گاه تنها نمانید؛ نهایتا برای کارهایتان برنامه ریزی به گونه ای باشد که تنها نمانید مثلا برای مطالعه به کتابخانه بروید ویا در جمع مطالعهکنید ویا...
2- مهمترین اصل عمومی ای که علمای اخلاق در زمینه معالجه امراض روحی پیشنهاد می نمایند, اصل مقابله به ضد است؛ یعنی به کار بردن ضد هر عمل و صفتی که قصد ترک آن را دارد. در مورد عمل زشتی که انسان مدتها از آن لذت برده و مطلوب نفس آدمی گردیده است نیز راه اصلی علاج , تبدیل میل , خوش آمدن و لذت بردن نفسانی به حالت نفرت و انزجار و بغض نسبت به آن عمل میباشد؛ یعنی تبدیل نمودن حالت جاذبه به حالت دافعه و از این طریق فراهم نمودن زمینه ترک و جایگزین ساختن آن در جای زمینه انجام آن عمل قبلی است . تحقق این تبدیل و تحول ، اگر از طریق صحیح آن، انجام شود, کاری است کاملا شدنی و ممکن ، یعنی ممکن است از شخص یا کاری و چیزی که در گذشته به آن رغبتداشته ایم و لذت می بردیم اکنون متنفر باشیم و بدمان بیاید و بالعکس .
 3- هرگاه احساس کردید که میل به گناه پیدا کردید بالفور از جای خود بلند شده ومشغول کار دیگری مانند پیاده روی ویا ذکرگفتن ویا نماز خواندن ویا بازی کردن ویاتماشای تلویزیون ویا... شوید البته توجه کنید که عمل جایگزین مباح وحلال وبدون مفسده باشد.
 4- نکته قابل توجه و بسیار فنی که در زمینه این مهم وجود دارد این است که عامل اصلی این تغییر و دگرگونی خصوصا در زمینه امور معنوی و نفسانی در انسان , تحول و دگرگونی است که در بعد شناختی انسانپدید می آید. مسئله علم و آگاهی و شناخت و تغییراتی که در نوع اطلاعات و آگاهی های انسان بوجود می آید, در تغییر مزاج روحی و نوع برخورد انسان با اشخاص و اشیاء و پدیده ها و تبدیل حالت محبت به نفرت یا بالعکس , کاملا موثر است.
 5- اساسی ترین راه مقابله به ضد جایگزین ساختن محبت خدا و لذت بردن از خدا و مناجات با او به جای محبت دنیا و لذت های مادی است که این فرایند نیز نیاز به معرفت و عمل دارد. علم به خداوند و ایمان به او و عمل کردن به واجبات و مستحبات به تدریج مزاج انسان را عوض می کند و به جایی می رسد که انسان دیگر از غیر خدا هیچ لذتی نمی برد و بلکه لذت های مادی برایش مشمئز کننده می نماید
 6- اصلی ترین روشی که اسلام در مورد ساخت و ساز انسانو تهذیب نفسانی و اعتقادی و عملی او پیشنهاد نموده است استفاده از روش علمدرمانی است . اگر در اسلام علم و دانش فریضه شمرده شده است و آیات و روایات وارده در فضیلت علم و عالم افزون از هر باب دیگری است , به خاطر همین است که راه اصلی معالجه ی امراض آدمی از طریق علم و آگاهی میسر است , همانگونه که ریشه ی تمامی بیماریها, شوربختی ها و شقاوتمندی انسان در جهل وبی خبیری او می باشد.
 7- گناه ناشی از غفلت است , غفلت همان خواب روحی ای است که در اثر جهل و بی خبری عارض انسان می شود. خوابی که تنها راه علاج آن، نور یقظه است و یقظه هم چیزی جز بیداری و آگاهی حاصل از دانش و بینش نمیباشد. تا انسان غافل است مرتکب گناه می شود و از آن لذت می برد و وقتی که بیدار شد, دیگر نه از گناه لذت می برد و نه حاضر است مرتکب آن شود, مانند کسی که چون نمی داند درون شربت زهر ریخته اند آنرا می نوشد و لذت می برد درحالی که اگر بداند هرگز به سراغ آن نمی رود.
 8- در میان علوم , اصلی ترین علومی که مایه ی حیات انسان است و آدمی را از خواب غفلت بیدار می نماید, علوم اساسی پنج گانه ای است که در واقع پاسخ گوی پنج سوال اساسی و کلی انسان در زندگی است ; یعنی خدا آگاهی - خود آگاهی - جهان آگاهی - دین آگاهیو سرانجام آگاهی .
 9- انسان اگر بداند که خدای عالم همان وجود بسیطی است که بر تمام هستی سریان دارد. و با سریان وجود او علم و قدرت و سمع و بصر اونیز سریان دارد واقف خواهد شد که حق تعالی از درون و بیرون ناظر احوال و افعال بندگان خود است و در تمام ذرات هستی حضور دارد, هرگز جرئت و جسارت نخواهد داشت که در محضر چنین خدای آگاه و مقتدری عصیان و سرکشی و مخالفت نماید.
 10- انسان اگر بداند خدای عالم با تمام اسما و صفات و کمالاتش در انسان تجلی نموده است و او را خلیفه خود در زمین قرار داده و در وجود او استعداد ولایت و احاطه و تسلط علمی و عملی بر ماده ی کائنات را به ودیعت نهاده است , حاضر نخواهد بود با معصیت و خطا نسبت به خالق خویش خود را از مقام قرب به حق تعالی محروم ساخته و تا سر حد حیوانات و حتی پائین تر از آنها ساقط نماید.
 11- آدمی اگر بداند حق تعالی جهان هستی را به خاطر او آفریده و آن را در تسخیر انسان قرار داده است تا با استفاده از آن به کمال نهائی خویش که قرب و خلافت و ولایت حق است برسد, دیگر نمی تواند بپذیرد که همواره با گناه و معصیت راه دوری و نقصان خویش را طی نماید و خود را از چشمخدای عالم و اولیاء مقربین بیندازد و خوار و خفیف نماید.
 12- اگر انسان واقف شود که دین برنامه ی سعادت و کمال اوست و راهی است که مستقیما او را به قرب و لقاء پروردگار عالم می رساند و حیات جاودان آخرتی را برایش به ارمغان می آورد, حاضر نمی شود که با گناه و سرپیچی و خروج از این مسیر, زمینه شقاوت و هلاکت خویش را فراهم نماید; زندگی جاودان آخرتی و لقاء پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتی شوم و عذابی دردناک نماید.
 13- اگر انسان بداند که آنچه می کند و می شنود و می گوید و می بیند تمام موادری هستند که باطن و حقیقت او را می سازند و هر شخصی حال گفتار و رفتار وپندار خود است و همین محصول است که در ظرف آخرت به صورت جهنم یا بهشت ظهورخواهد نمود, حساسیت بیشتری نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پلید اهل دنیا وعقاید باطل ایشان خواهد داشت. 14- نکته قابل توجه :خداوند بندگانش را دوستدارد و نهی از افعال زشت و گناه، دلالت بر حبّ او است. تعبیر بسیار زیبا وعجیبی را عارف بزرگوار ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند. ایشان می‌فرمایند: هر کس بخواهد نشانه حبّ خدا را ببیند، در اوامر حضرت حق نبیند بلکه در نواهی حضرت حق جستجو کند؛ چون نواهی حضرت حق؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام نمی‌خواهد بندهاش از مقام بندگی و قرب به او بیافتد. لذا حضرت حق درباره هر چیزی که نهی کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، می‌خواهد بفرماید: بنده من! این عامل می‌شد تو اوج نگیری، من تو را دوست دارم و به تو عشق می ورزم، نمی‌خواهم تو به گناه؛ یعنی آن عاملی که تو را از پرواز باز می‌دارد، مبتلا شوی و اوج نگیری!
 15- سلطان‌العارفین، آیت‌الله سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی دارند، ایشانمی‌فرمایند: حبّ ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زیاد است که حتّی خصّیصین درگاه حضرت حق، این حب را بما هو حب درک نمی‌کنند. ایشان در ادامه می‌فرمایند: چون خدا بندهاش را دوست دارد، قبل از اینکه اعلام کند حسنات راانجام بدهید، به لسان ناطقیّه و حکمتیّه خودش از لسان مولی‌الموالی، علیّ ابن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمود: اِجتنابُ السیّئات اَولی مِن اِکتِسابِ الحَسنات - دوری از گناهان برتر است از اکتساب حسنات -و این عین حبّ است.
 16- عمل درمانی: مرحله بعدی این است که برای خود برنامه عملی داشته باشیم و با انجام واجبات و ترک گناه لذت بندگی خدا را بچشیم. اگر کسی لذت قرب به خدا و عبودیت خداوند را بچشد هرگز از گناه و لذتهای مادی راضی نخواهد شد و حاضر نمی شود لذت مناجات با خدا و رابطه با اهلبیت (علیهم السلام) را با لذت مثلا فکر کردن در گناه و موسیقی و نگاه به حرام و مانند آن عوض کند.
 17- دستورالعمل های اخلاقی:
 1- خواندن نماز در اول وقت: اگر کار اهمى با نماز اول وقت در تعارض نباشد نماز اول وقت را ترکنکنید. روایات و نیز بزرگان نماز اول وقت را اکیدا سفارش کرده‏اند. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمایند: کل صلاة وقتان: اول و آخر، فاول الوقت افضلهو لیس لاحد ان یتخذ آخر الوقتین وقتا الا من عله و انما جعل آخر الوقت للمریض و المعتل و لمن له عذر و اول الوقت رضوان الله و آخر الوقت عفو الله؛ براى هر نمازى دو وقت است: اول وقت و آخر وقت پس اول وقت برتر و با فضیلت‏تر است و براى کسى نشاید که آخر وقت را وقت (نماز) اتخاذ کند مگر از روى علتى و آخر وقت فقط براى شخص بیمار و ناتوان و کسى که داراى عذرى است مى‏باشد و اول وقت خشنودى خدا را در بردارد ولى آخر وقت عفو خدا را» (میزان‏الحکمه، ج 5، ص 401، ح 10390) خواندن نماز در اول وقت, تاثیر بسیار زیادیدر توفیق بر ترک گناهان دارد. لذا تمام تلاش خود را در بجا آوردن نماز در اول وقت, بکار گیرید. البته در اوایل کمی مشکل به نظر می رسد؛ اما با تکرار, پس از مدتی مشاهده خواهید کرد که خواندن نماز, در اول وقت نه تنها مشکل نیست, بلکه اگر آن را در وقت خود بجا نیاورید همچون کسی می مانید که چیزی را گم کرده است.
 2- بهره ‏گیرى از ثقل اکبر , یعنی قرآن کریم و انس باآن: تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانیت بخشیده و معنویت مى‏دهد و آشنایى با معارف آن (هرکسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى‏گردد. زیرا معارف قرآن و آیاتش نسخه‏هایى است براى درمان دردها و مشکلات. 3- بهره‏گیرى از ثقل اصغر , یعنی ائمه هدا(علیهم السلام) و توسل به ایشان: باید توجه داشت که توسل به حضرات معصومین(علیهم السلام) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملکوت است و هم زمینه ساز بهره‏گیرى بیشتر از فیض ربوبى و کسبتوفیقات بیشتر. بنابراین نمى‏توان چنین پنداشت که به ائمه(علیهم السلام) توسل داشته‏ایم ولى جوابى نگرفته‏ایم. زیرا همان توفیق توسل خود توجه به حقبوده است و مایه دورى از غفلت؛ و چه بسا که همین روحیه کمال خواهى و به دنبال معنویت بودن از آثار و برکات همان توسلات باشد که باید ادامه یابد. چه بسیارند کسانى که از غفلت خود نیز غافلند و یا پس از توجه در صدد درمان بر نمى‏آیند. از این رو باید سپاسگزار نعمت‏ها و معنویات به دست آمده بود ودرخواست استمرار و افزایش آن را از خداوند داشت.
 4- دائم‏الوضوء بودن: سعىکنید همیشه وضودار باشید. دوست عزیز, وضو همچون آبی است که بر آتش شهوات وتمایلات نفسانی ریخته می شود.
 5- زیارت اهل قبور: هفته‏اى یک بار به زیارتاهل قبور مؤمنین و شهداى عزیز بروید و روزى چند دقیقه در مکانى خلوت واقعیت مرگ و رفتن از دنیا ونیاز به توشه آخرت را در دل خود با فکرى عمیق جا بیندازید و اگر غفلت شما آن قدر زیاد نیست حداقل هفته‏اى یک بار نیمساعترا به این فکر اختصاص دهید مخصوصا اگر این فکر در خود محیط قبرستان باشد.هدف این است که دل تکان بخورد و رغبت خود را به دنیا کم کند و به فکرآخرت و عالم قبر و قیامت بیفتد.
 6- پرهیز از مجالست و همنشینى با اهل دنیا و دور از معنویت: چه آنکه از رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) نقل شده است که فرمود: «به خاطر برخورد با اهل دنیا قلبم زنگار گرفته و مکدر مى‏شودو براى جبران آن روزى هفتاد مرتبه استغفار مى‏کنم». خداوند نیز در سوره «نجم آیه 29»مى‏فرماید: فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا. پس از کسانى که از یاد ما روى گرداندند و جز زندگى دنیا را نخواستند اعراض کن و روى بگردان.ارتباط با افرادی که شما را تشویق به گناه می کنند, یا خود اهل گناه و معصیت هستند, مانعی بزرگ در ترک گناهان است. 7-مشغول کردن نفس به امور مثبت: گفته شده که نفس, کلب معلم است؛ یعنی نفس رابه هر چه تعلیم دهی, با همان خو گرفته و عادت می کند هیچ انسانی از ابتدا به انجام معاصی عادت ندارد؛ بلکه با تکرار و اصرار بر گناهان, با آن خو می گیرد. حال اگر شما دوست عزیز با کمی زحمت, عادت های منفی خود را تغییر دهیدو آن ها را به عادت های مثبت تبدیل کنید, پس مدتی خواهید دید که ذائقه ی شما تغییر کرده است و بجای لذت بردن از گناه, از اطاعت خدا و مسائل معنوی لذت می برید.مثلا وقتی طبق عادت گذشته, فکر گناه به سراغتان آمد, با پناه بردن از عمق جان به خدای مهربان و گرفتن وضو, فکر خود را به امری خوب و معنوی مشغول کنید. تکرار این کار به مرور زمان علاقه به امور معنوی و انزجار از گناه را به ارمغان خواهد آورد.
8- پر کردن وقتهای خالی با مطالعه: اگر کسی بخواهد در این راه ثابت قدم بماند باید دائما بر آگاهی و ایمان خود بیافزاید. توصیه می کنیم که سیر مطالعاتی داشته باشید و در حوزه های ذیل مطالعه نمایید: اعتقادی و اندیشه ای, اخلاق اسلامی, تفسیری ،اسرارزندگی, سیاسی و اجتماعی, تاریخ و تمدن اسلامی, متون دینی. در این زمینه ها می توانید از سیر مطالعاتی شهید مطهری ، تفسیرنمونه ، معراج السعادة و... استفاده نمایید. 9- حضور در مجالس ذکر اهل بیت, سخنرانی, درس اخلاق و مراسم مذهبی می تواند به صفای باطن شما کمک نماید..
 10- انجام مستحبات نشاط ‏آور: از میان مستحبات ،از نمازهاى نافله گرفته تا دعاى کمیل وندبه و... فقط و فقط آنهایى را انجام دهید که شما می توانید آن را با نشاط‏انجام دهید و از تحمیل نفس بر مستحبات پرهیز کنید، فقط به اقبال قلب بنگرید هر عمل مستحبى که قلب بدان اقبال داشت و برایتان نشاط ‏بخش و حال‏آور بود به همان اکتفا کنید.
11- خشکاندن گناه از ریشه: ریشه ی بسیاری از گناهان, در نگاه است؛ پس با عادت دادن خود, به ترک نگاه حرام ریشه ی گناهان را بخشکانید؛ چرا که: هر آنچه دیده بیند دل کند یاد؛ پس چشم خود را از گناه ببندید تا آسوده و آزاده شوید.
12- ازدواج, اساسی ترین و بهترین راه ترک گناهان شهوانی است ، باتوسل به اهل بیت وترک گناه وپایین آوردن توقع وتوکل برخدا این کار حتما انشاالله صورت خواهد پذیرفت.
دسته ها : نکات ودستورات
چهارشنبه 1395/2/1 11:42

تأثیر معرفت در روان و رفتار آدمی

علم، مایه های فطری وجود آدمی را فعلیت داده بدانها سمت و سو می بخشد و قوای فطری او را بر می انگیزد.بر همین پایه، معرفت به ذات، صفات، اسما و افعال الهی در بر انگیختن آن مایه های فطری که با خدای متعال در ارتباطاند ونیز در پیدایش حالت های خاص الهی در روان انسان، تأثیر ژرفی دارند و از این رهگذر، در چارچوب شرایط خارجی، در رفتار آدمی تأثیر می گذارند.این حالتها و احساس ها به طور کلی، جنبه ادراکی دارند و حقیقت آنها یک حقیقت ادراکی است و نیز معلول معرفت انسان است.از این رو است که قرآن کریم خشیت از خداوند را در کسانی که اهل علم و معرفت به او هستند، منحصر می سازد (1) و از امام معصوم نقل شده است: «آن کس که به خدا داناتر باشد، از وی ترسان تر خواهد بود» . (2)

دل های نرم و دل های سخت

از این نکته نباید غفلت کرد که تأثیر گذاری معرفت در ایجاد حالت های خاص، بر وجود پاره ای از شرایط توقف دارد و نمی توان نباید معرفت را سبب تام و تمام برای ایجاد حالت هایی چون بیم و امید و خضوع دانست.قرآن کریم مردم را دو دسته می کند: آنانی که دلی نرم داشته از معارف و باورهای خود اثر می پذیرند و از این رو، بیم و خشیت در دل هایشان و تحول مثبت در رفتارشان پدید می آید.دسته دوم کسانی هستند که دلی سخت همچون سنگ داشته مبتلا به بیماری قساوت قلب اند، و به راحتی از علوم و معارف متأثر نمی شوند.

دل های نرم زود می شکند و به رقت می آید و آنگاه چشم چون چشمه ای فیضان می جوشد و زلال اشک از آن جاری می گردد.قرآن کریم کسانی را که وقتی نزد پیامبر آمدند تا برای رفتن به نبرد با دشمنان اسلام از او، زاد و توشه بگیرند و پیامبر گفت: مرکبی باقی نمانده است، از اندوه چشم هاشان پر از اشکشد، می ستاید. (3)

آری؛ گریستن و دل شکستگی، اگر بر اثر محرومیت از لذایذ مادی دنیا باشد، فاقد ارزش است .

قساوت قلب

دلی که سخت شده، بیمار است.چنین دلی به درختی ماند که ریشه اش پوسیده و به طور کلی زمینه رشد در آن از میان رفته و در واقع به چوبی خشک و بی جان بدل گشته است. (4)

این حالت قلب مانع از آن می گردد که علم و معرفت در پدید آوردن حالت ها ورفتارهای خاص، مؤثر افتد.پس اگر مثلا گفته می شود: علم به بزرگی و عظمت خداوند، خضوع و خشیت را در انسان بر می انگیزد، در صورت نبودن موانع و فراهم بودن شرایط است.

آثار معرفت در دل های نرم

قرآن کریم حالت های روحی و روانی ویژه ای را به عنوان آثار معرفت و ایمان به خداوند بیان می دارد، که مهم ترین آنها بدین قرار است:

1.اخبات

مقصود از اخبات، تقریبا همان احساس خضوع، در برابر خدای بزرگ است و این حالتی است که بر اثر درک عظمت و استغنای الهی در انسان پدید می آید.برای فهم عظمت خداوند، نخست باید این معنا را در امور مادی مشاهده کرد و سپس با زدودن جنبه های مادی (تنزیه) آن را به خداوند نسبت داد.هر قدر ذهن آدمی مصادیق بزرگ تر و ژرف تری را از عظمت خداوند درک کند و بیشتر آن را از ویژگی های مادی بپیراید، معنای درست تری از خداوند در ذهن خود آورده است.

از همین رو است که وقتی کسی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله دربارهعظمت خداوند پرسید، آن حضرت ابتدا عظمت جهان را یادآوری کردند و سپس فرمودند: «این جهان را که می بینی با آسمان ها و ستارگانش نسبت به آسمان دوم همانند حلقه انگشتری است که در بیابانی افتاده باشد.آسمان دوم نیز چنیننسبتی با آسمان سوم دارد و به همین ترتیب تا برسد به آخرین آسمان و از آن سو، همه آسمان ها با کرسی و کرسی با عرش همین نسبت را دارند» .آری، وقتی عظمت جهان را یافتیم، بهتر می توانیم عظمت آفریننده آن را دریابیم و آنگاه است که حالت اخبات، خضوع و خشیت در آدمی پدید می آید.قرآن کریم در معرفی مخبتان می فرماید:

فإلهکم إله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و الصابرین علی ما اصابهم و المقیمی الصلوة و مما رزقناهم ینفقون ؛ (5)پس [بدانید که ] خدای شما خدای یگانه است، پس به [فرمان ] او گردن نهید و مخبتان [ فروتنان ] را بشارت ده.همانان که چون [نام ] خدا یاد شود، دل هایشان خشیت یابد و [آنان که ] بر هرچه بر سرشان آید، صبر پیشه گانند و بر پاکنندگان نمازند و از آن چه روزیشان داده ایم؛ انفاق می کنند.

2.محبت

همان گونه که شناخت عظمت الهی در پیدایش حالت اخبات در دل مؤثر است، شناخت صفات کمالی خداوند و توجه به این که همه زیبایی ها و خوبی ها از او است و هر امر دوست داشتنی در او هست، محبت آن گرامی معبود را در آدمی پدید می آورد.

محبت، حالتی است که در دل یک موجود آگاه نسبت به آن چه ملایم با وجود اوو هماهنگ با خواست های او است، پدید می آید.می توان گفت محبت یک جاذبه ادراکی است؛ شبیه جاذبه ای که مثلا میان آهن و آهن ربا وجود دارد.

محبت دارای مراتبی است: یک مرتبه آن محبت ظاهری و معمولی است که منشأ آنتناسب شکل و شمایل ظاهری محبوب، با خواست ها و تمناهای نفس است.مراتب بالاتر محبت به کمال های نامحسوس و نادیدنی مربوط می شود.آدمی فطرتا فضیلت وکمال را دوست دارد و به کسی که از کمال هایی چون علم، شجاعت، سخاوت و مانند آن برخوردار است، محبت می ورزد.این نیز نوعی محبت است که به یک جمال وزیبایی معنوی نامحسوس، ولی مورد ادراک آدمی، تعلق گرفته است.

مقصود از زیبایی در این جا همان صفت دل پسندی است که انسان با ادراک آن،انبساط خاطر یافته شادمان و خرسند می گردد.بنابراین صفت جمال همواره در رابطه با فرد مدرک خاص و به لحاظ تناسب شی ء با خواست های او معنا می یابد.البته باید توجه داشت که زیبایی های معنوی، اموری نسبی نیستند، بلکه کمالاتی واقعی و حقیقی هستند و چه ما آنها را درک کنیم یا نکنیم، بخواهیم یا نخواهیم، ارزش واقعی خود را در دستگاه آفرینش دارند.هرچه معرفت و توجه انسان به این امور بیشتر گردد، محبت و گرایش او بدانها بیشتر خواهد شد؛ و عکس آن نیز صادق است.

بحث درباره محبت به خداوند بسیار گسترده و دارای ابعاد متنوعی است که دراین نوشتار مجال طرح همه آنها نیست.قرآن کریم در آیاتی چند، محبت انسان رابه خداوند به عنوان امری ارزنده و ستوده یاد کرده است. (6)

با تأمل در این دسته از آیات دانسته می شود:

1.بر خلاف کسانی که معتقدند محبت اساسا نمی تواند به خداوند تعلق گیرد چرا که موجودی نامحسوس است از نظر قرآن کریم محبت انسان به خداوند امری ممکن و شدنی است.

2.محبت انسان به خداوند، بسیار ارزشمند و تحصیل آن ضروری است.

3.حد نصاب محبت انسان به خداوند، آن است که او را بیش از هر موجود دیگریدوست بدارد ..تکامل محبت انسان به خدا در آن است که دل او به تدریج از هر چه غیر از خدا است کنده شده و محبتش اصالتا تنها و تنها به او تعلق بگیرد.

5.برای رسیدن به این مرحله باید معرفة الله در انسان هر چه ژرف تر و نافذتر گردد و آدمی توحید را با همه وجودش ادراک کند. (7)

6.برای تحصیل محبت خدا دو راه وجود دارد که نخستین عمومی تر و آسان تر از دومین است .

الف.اندیشیدن درباره نعمت های بی شمار خداوند.انسان به طور فطری کسی را که به او احسان کرده، دوست می دارد و هر چه این احسان بیشتر باشد، محبت افزون تری را در انسان بر می انگیزد .اگر بیندیشیم که این خداوند است که نعمت هستی به ما داده، در طول زندگی ما را از خطرها رهانیده و نیازهایمان را بر آورده است و در واقع هر احسانی که دیگران به ما می کنند، پرتوی از احسان و لطف او است، به او دل خواهیم داد و او را بیش از هر کس و هرچیز دیگری دوست خواهیم داشت.

ب.شناخت ژرف و فهم کمال های بی نهایت خداوندی و آنگاه توجه، تمرکز و اندیشه هر چه بیشتر درباره این کمال ها.انسان وقتی به یک موجود محبت می ورزد که کمالی در او یافته و توجه خویش را در آن کمال متمرکز ساخته باشد.

7.مانع اصلی رشد و شکوفایی محبت به خدا، محبت استقلالی به غیر خدا است.از آن جا که آدمی یک قلب بیشتر ندارد، (8)برای آن که دل آدمی تنها جایگاه محبت خدا باشد و در آن محبت غیر خدا مزاحمو معارض محبت خدا نگردد، باید به خوبی دریابد که هیچ موجودی جز خدا، هیچ نوع استقلالی از خود نداشته و هر زیبایی و کمالی، در هر جا که هست، جلوه ایاز جمال و کمال خداوندی است.در این صورت است که انسان به هیچ موجودی مستقلا و اصالتا دل نمی بندد.البته این مرتبه ای است که با عنایت خداوندی برای اولیای خدا حاصل می گردد: «تویی آن که بیگانگان را از دل های دوستانت بر کنده ای، تا این که جز تو را دوست ندارند» . (9)

8.محبت استقلالی به غیر خدا، ای بسا موجب پیدایش حالت سردی و بی مهری نسبت به خداوند گردد.این دلزدگی در واقع به خاطر دلبستگی شدید به دنیا و مزاحم انگاشتن ایمان به خدا با تحقق خواست های نفسانی است.از این رو کسانی که به آخرت ایمان ندارند و دلبستگی هایشان تنها متوجه امور مادی و دنیوی است، یاد حق، آنان را آشفته می کند و از یاد دیگران خرسند می گردند. (10)

4.آثار روانی و رفتاری معرفت به افعال الهی

معرفت به افعال الهی که جلوه هایی از صفات الهی هستند آثار ویژه ای دردل و روان وآنگاه در رفتار آدمی پدید می آورد.این افعال دارای چهره های گوناگونی بوده از آنها مفاهیم مختلفی مانند رازقیت، رحمانیت و مغفرت به دستمی آید و با زمینه های گوناگون روحی انسان ارتباط پیدا می کنند در نتیجه به تناسب، حالات و رفتارهای خاصی را در انسان پدید می آورند که در این جا برخی از مهم ترین آنها را از نظر می گذرانیم:

شکر و سپاس

انسان فطرتا نسبت به ولی نعمت خود، احساس خاص پیدا می کند که منشأ شکر وسپاس از او می گردد.حال اگر انسان توجه کند که هر آنچه از آن بر خوردار است از نعمت هستی تا دیگر نعمت های بی شماری که در اختیار اوست (11)همه از جانب خداوند بوده ولی نعمت واقعی و حقیقی او خدا است، طبعا این معرفت، آن احساس فطری را در انسان بارور ساخته، حالت شکرگزاری و سپاس از خداوند را در وجود انسان شکوفا می کند.هر چند این معرفت بیشتر مورد توجه قرار گیرد، این احساس، قوت و شدت بیشتری خواهد گرفت.

عبادت و بندگی

از دیگر آثار توجه به نعمت های خداوند، رغبت افزایی در عبادت است؛ تا بدین صورت میل فطری خود به شکر منعم را پاسخ گوید.کسانی که خداوند را به این انگیزه می پرستند، بسی برتر از آنان اند که به امید بهشت و یا از بیم دوزخ، به عبادت خداوند روی می آورند.

از یک نگاه می توان کسانی را که خداوند را عبادت می کنند، بر چند گروه تقسیم کرد، که به ترتیب فضیلت و برتری عبارتند از:

یکم: آنان که جلال و جمال خداوندی را در ژرفای جان خویش دریافته در برابر او احساس خضوع و خشوعی وصف ناشدنی می کنند.

دوم: آنان که خورشید محبت، در دلشان شعله افکنده برای خشنودی محبوب خویش سر بر آستانش می سایند.

سوم: کسانی که به نعمت های خداوند توجه کرده و حالت شکر و سپاس موجب گشته است که در پاسخ به آن نعمت ها او را عبادت کنند.

چهارم: آنان که برای رسیدن به بهشت و نعمت های آن، یا رهیدن از دوزخ و آتش سوزان آن، خدا را می پرستند، که اگر نه آن بود و نه این، ایشان را نیز با خدا کاری نبود. (12)

خوف

خداوند قادر است همه نعمت هایی را که در این دنیا به انسان داده از وی بازستاند و او را در آخرت نیز از همه نعمت های خود محروم سازد.توجه به این ویژگی، بیم فراوانی را در انسان پدید می آورد.از آن سو، خداوند قادر است برنعمت های خود در دنیا بیفزاید و در آخرت نیز آدمی را از نعمت های بی شمار وجاودان خود بر خوردار سازد.توجه به این ویژگی امید وصف ناپذیری را در انسان پدید می آورد.

بیم از محرومیت های احتمالی آینده و امید به آینده بهتر، ریشه در فطرت آدمی دارند و دو عامل نیرومند برای وادار ساختن انسان به تلاش و خودسازی بهشمار می روند.از این رو قرآن کریم، به لحاظ نقش تربیتی آنها، در موارد فراوانی بر آنها تأکید ورزیده است.

از بررسی آیات مربوط به بیم دانسته می شود:

1.بیم و خشیت می تواند در انسان تحولی شگرف ایجاد کند؛ به گونه ای که انسان بهترین خلق خدا گردد و خدا از او خشنود و او از خداوند خشنود باشد. (13)

2.کسانی که در نهان از پروردگارشان می ترسند، آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ خواهدبود . (14)

3.وجود حالت خوف و خشیت، شرط پذیرش دعوت پیامبران و هدایت الهی و تأثیر پذیری از انذارهای آسمانی است؛ به گونه ای که:

تنها آنان که خشیت الهی در دل دارند و از قیامت می ترسند در پرتو انوارکتاب های آسمانی، حق را از باطل جدا می سازند و با استفاده از پند و اندرزها به زیور تقوا آراسته می گردند . (15)

4.ترس و بیم، عامل شتاب در انجام و نیز سرعت در کار خیر است. (16)

5.تنها باید از خدا ترسید و نه از هیچ چیز دیگر. (17)

6.کسی از تاریخ و رویدادهای آن عبرت می گیرد که در مقام خشیت از پروردگارش باشد. (18)

گفتنی است که در قرآن کریم، واژه های گوناگونی برای اشاره به این حالت خاص مؤمنان در برابر پروردگار به کار رفته است.این واژه ها هرچند هرکدام معنایی خاص دارند که باید در جای خود در آن تحقیق شود همگی در اشاره به حالت بیم مشترک اند؛ مانند: خشیت، رهبت، (19) اشفاق (20) و وجل. (21)

رجاء

وقتی انسان را گمان این باشد که در آینده نعمتی نصیب او خواهد شد، احساس شیرینی در اوپدیدار می شود که رجاء یا امید خوانده می شود.

در آیات متعددی درباره امید سخن گفته شده است: امید به خدا، (22) امید به لقای خدا (23) ، امید به روز بازپسین، (24) امید به رحمت پروردگار (25) و امید به حساب. (26)

از مطالعه آیات قرآنی دانسته می شود:

نشانه آشکار امید به خدا و روز قیامت، انجام عمل صالح و خودداری از شرک به خدا است . (27)

آنان که امید به لقای خداوند ندارند، به دنیا دل بسته، به آن خرسند بوده از خدا و آیات او در غفلت اند؛ اعمال زشت مرتکب شده طغیان و سرکشی می کنند، بهانه ها می جویند و درخواست های بی جا می کنند. (28)

منشأ امید نداشتن به لقای پروردگار، غفلت از خدا و آیات او است (29) و از آن جا که منشأ غفلت عدم معرفت صحیح است، باید شناخت درست را مقدمه و شرط لازم در پیدایش امید دانست.

از مجموع آیات مربوط به رجاء بر می آید که امید پایه همه تلاش های مفیدو پر ثمر انسانی و منشأ اصلاح امور خلق در جامعه و رسیدن انسان به سعادت ابدی است؛ چنان که نا امیدی و یا قطع امید از پروردگار و روز قیامت ریشه همه فسادها، تبه کاری ها و گرفتار شدن به شقاوت ابدی است. (30)

چند نکته

1.اگر انسان مؤمن در عمق جان خود باور کند که خیر و شر او تنها به دست خدا است، در این صورت فقط از خدا می ترسد و فقط به او دل می بندد و در نتیجه، خوف و رجای او تنها به خدا تعلق می گیرد.

2.بیم از خدا و امید به او برای کسی که خواستار کمال است، دو صفت لازم وضروری است و فقدان هر یک، نقصی در خصال انسانی به شمار می رود.خوف و رجاء در واقع دو بال برای پرواز به سوی کمال اند که بدون آن دو، انسان ره به جایی نمی برد.

3.بیم و امید باید متعادل و برابر باشند.این نکته از آیاتی که آن دو را در کنار هم آورده (31)قابل استفاده است.در متون روایی از معصوم علیه السلام نقل است: «بنده مؤمنی نیست جز آن که در دل او دو نور وجود دارد: یکی نور ترس و دیگری نور امید، که اگر آن دو را بسنجند هیچ یک بر دیگری نمی چربد» . (32)

4.نقطه مقابل خوف، احساس ایمن بودن از عذاب خدا و حالت تجری (بی باک بودن در ارتکاب گناه) است و نقطه مقابل رجاء، یأس و ناامیدی از رحمت خدا است که هر دو از گناهان کبیره به شمار می روند.

خوف و رجاء، دو امر وجودی اند و هیچ کدام نقطه مقابل و نفی دیگری نیست؛ با این حال بر یکدیگر مؤثرند.اگر ترس از مقدار لازم بیشتر شود، امید را در انسان ضعیف می کند و به عکس.از این رو است که امام صادق علیه السلام فرمودهاند: «آن اندازه به خدا امیدوار باش که تو را بر نافرمانی اش گستاخ نسازد،و آن اندازه از خدا در هراس باش که تو را از رحمت او ناامید نسازد» . (33)

خشوع

خشوع تقریبا متلازم با خوف و خشیت و به معنای دل شکستگی است و حالت انعطاف پذیری دل را نشان می دهد؛ در برابر قساوت که سنگ دلی و عدم تأثر دل است.

قرآن کریم مؤمنان را به خشوع و تواضع در برابر کلمات خدا، آیات الهی، کتاب های آسمانی، حق و حقیقت ترغیب می کند و از ایشان می خواهد رفتارهای خود را بر اساس این امور سامان دهند و سخت دلانی را که تورات بر آنان فرود آمد، اما در زندگی آنان تأثیری ننهاد، بلکه دل هاشان سخت تر شد و به فسق و فجور پرداختند، نکوهش می کند. (34)

تضرع و استکانت

تضرع و استکانت حالتی است که در پی خوف و خشیت پدید می آید.تضرع در لغت به معنای کوچکی کردن و تذلل است، و اثرش گریه و زاری نمودن است؛ هر چند امروزه به معنای خود گریه و زاری به کار می رود.

منشأ پیدایش این حالت توجه کردن به ضعف و کوچکی خود واماندگی در برابر حوادث و مشکلات زندگی است.محرومیت، بیماری، سیل، زلزله و مانند آن، انسان را به خود آورده از غفلت و غرور بیرونش می آورد و حالت تضرع در او پدید می آورد.از این رو است که به گفته قرآن، خداوند برای پیدایش این حالت ستوده، امت های پیشین را به دشواری ها مبتلا می ساخت؛ اما بسیاری از ایشان در اثر سخت دلی، متأثر نمی شدند و به خود نمی آمدند. (35)

پی نوشت ها:

.1 انما یخشی الله من عباده العلما . (سوره فاطر، آیه 28)

.2 من کان بالله اعرف کان من الله اخوف . (بحار الانوار، ج 7، ص 393، ح 64)

.3 و لا علی الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا أجد ما احملکم علیه تولواو أعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون . (سوره توبه، آیه 92)

.4 کأنهم خشب مسندة . (سوره منافقون، آیه 4)

.5 سوره حج، آیه 34 و 35، قرآن کریم در دو آیه دیگر از مخبتان یاد کرده است: سوره حج، آیه 54 و سوره هود، آیه .23

.6 ر.ک: سوره مائده، آیه 54؛ سوره بقره، آیه 165؛ سوره توبه، آیه 24 و سوره آل عمران، آیه 31 و .32

.7 در توضیح این نکته یادآور می شویم که محبت الهی در دل انسان ها سه صورت می تواند داشته باشد:

یکم.محبت خدا به صورت یک نیروی محرک ناآگاهانه که در عمق فطرت و درون نفس انسان جای دارد؛ هر چند خود انسان از وجود آن غافل است.این محبت، نظیر معرفت فطری به خداوند حقیقتی است که انسان هر چند به سوی آن جذب می شود و آثاری بر آن مترتب می سازد، ولی آگاهی روشنی از وجود آن در ضمیر خود ندارد.

دوم.محبت خدا به صورت آگاهانه که همه مؤمنان کم و بیش از آن برخوردارند.مؤمنان خدا را به خاطر نعمت هایی که به آنان داده و رنج هایی کهاز آنان دور ساخته، دوست دارند.با اندکی تأمل دانسته می شود، متعلق این محبت نه خداوند، بلکه نعمت های او و در نگاهی دقیق تر، همان خواست های خود انسان بوده، اسناد آن به خداوند با واسطه می باشد.چنین کسانی، در واقع بقایزندگی و کمال های خود را دوست دارند و خدا را نیز، چون علت بقای حیات و اعطا کننده آن کمال ها دانسته اند، دوست می دارند.حتی آنان که خدا را عبادتمی کنند تا به بهشت روند و از آتش دوزخ رها گردند، در واقع سعادت خود را دوست دارند و در پی تحصیل آنند و توجه و محبت آنان به خداوند در مرحله دوم قرار می گیرد.این نوع محبت برای ابرار، حسنه و برای مقربان، سیئه به شمار می رود.تا انسان برای خود ذاتی مستقل می بیند، گریزی از خود دوستی ندارد و به خداوند، جز بدین گونه نمی تواند محبت ورزد.

سوم.مرتبه کامل محبت خدا هنگامی برای انسان حاصل می گردد که به توحید ذاتی دست یابد و به طور شهودی دریابد که غیر از ذات پاک ربوبی، هیچ موجود مستقلی در گستره هستی نیست .در این مرتبه است که تنها یک محبت اصیل در ژرفای وجود انسان شکل می گیرد که متعلق به ذات خدای متعال خواهد بود و دیگرمحبت های وی، هر چه باشد، و به هر کس و هر چیز تعلق گرفته باشد، به منزله فروع و شاخه های محبت او به خدا خواهد بود؛ تا آن جا که حتی خود دوستی انسان نیز اصالت خود را از دست می دهد، چرا که آدمی با این بینش و شهود، خود را نیز شأنی از شؤون خدای سبحان و جلوه ای از جلوه های او می بیند.

.8 ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه . (سوره احزاب، آیه 4)

.9 انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک . (دعای عرفه) البته بسیاری از مؤمنان بدین پایه نمی رسند و در کنار محبت به خدا، دل بستگی ها و تعلق های دیگری نیز دارند، اما همان گونه که در بند سوم اشاره شد، مادامی که محبت خداوند بر آنها غالب باشد و امر خدا را بر پیروی از دیگر خواست های خود مقدم دارند، آسیب و زیانی به ایمان آنان وارد نمی آید.

.10 و اذا ذکر الله وحده اشمأزت قلوب الذین لا یؤمنون بالاخرة و اذا ذکرالله من دونه اذا هم یستبشرون ؛ و چون خدا به تنهایی یاد شود، دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند منزجر می گردد، و چون کسانی غیر از او یاد شوند به ناگاه آنان شادمانی می کنند. (سوره زمر، آیه 45)

.11 و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها . (سوره ابراهیم، آیه 34)

.12 در متون روایی ما اشارات فراوانی از امامان معصوم به مطالب بالا شده ک نمونه هایی از آن را نقل می کنیم:

إن قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار. (بحار الانوار، ج 78، ح 69) ان العباد ثلاثة قوم عبدوا الله عز و جل خوفا فتلکعبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثواب فتلک عبادة الاحرار و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة. (بحار الانوار، ج 70، ص 255) انی اکره ان اعبد الله و لا غرض لی الا ثوابه کالعبد الطمع، ان طمع عمل و الا لم یعمل و اکراه ان [لا] اعبده الا لخوف عقابه فاکون کالعبد السوء ان لم یخف لم یعمل.قیل فلم تعبده؟ قال لما هو اهله بایادیه علی و انعامه. (بحار الانوار، ج 70، ص 210)

.13 ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة 
جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضی اللهعنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه . (سوره بینه، آیه 7 و 8)

.14 ان الذین یخشون ربهم لهم مغفرة و اجر کبیر . (سوره ملک، آیه 12)

.15 و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان و ضیاء و ذکری للمتقین  
الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون . (سوره انبیاء، آیه 48 و 49) و نیز ر .ک: سوره یس، آیه 11؛ سوره طه، آیات 3 1؛ سوره نازعات، آیه 45؛سوره فاطر، آیه 18 و سوره اعلی، آیات 11 .9

.16 ان الذین هم من خشیة ربهم مشفقون و الذین هم بآیات ربهم یؤمنون و الذین هم بربهم لا یشرکون و الذین یؤتون ما آتوا و قلوبهم وجلة انهم الی ربهم راجعون اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون . (سوره مؤمنون، آیات 61 57)

.17 و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه . (سوره احزاب، آیه 37) و نیز: سوره مائده، آیه 3 و 24؛ سوره احزاب، آیه 39؛ سوره بقره، آیه 150 و سوره توبه، آیه .13

.18 فاخذه الله نکال الاخرة و الاولی و ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی . (سوره نازعات، آیه 25 و 26)

.19 ر.ک: سوره بقره، آیه 40؛ سوره نحل، آیه 51؛ سوره اعراف، آیه 154 و سوره انبیاء، آیه .90

.20 ر.ک: سوره انبیاء، آیه 28 و 49؛ سوره مؤمنون، آیه 57 و سوره شورا، آیه .18

.21 ر.ک: سوره انفال، آیه 2؛ سوره حج، آیه 35 و سوره مؤمنون، آیه .60

.22 سوره احزاب، آیه 21 و سوره ممتحنه، آیه .6

.23 سوره کهف، آیه 110 و سوره عنکبوت، آیه .5

.24 سوره عنکبوت، آیه 36 و سوره احزاب، آیه .21

.25 سوره زمر، آیه 9 و سوره بقره، آیه .218

.26 سوره نبأ، آیه .27

.27 فمن کان یرجو لقاء الله فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا . (سوره کهف، آیه 110)

.28 ان الذین لا یرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و أطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون اولئک مأواهم النار بما کانوا یکسبون . (سوره یونس، آیه 7 و 8) و نیز: سوره یونس، آیه 11 و 15 و سوره فرقان، آیه .21

.29 سوره یونس، آیه 7 و .8

.30 باید توجه داشت که رجا در برخی از آیات تنها به معنای انتظار تحقق چیزی است، خواه به سود انسان باشد یا به زیان او.در تمام آیاتی که «رجای روز قیامت» آمده احتمالا مقصود مطلق انتظار است.درباره آیاتی که در آن رجایلقای پروردگار آمده دو احتمال وجود دارد : یکی آن که مقصود از لقای پروردگار مرتبه ای از تقرب به خداوند باشد که تنها برای اولیای خدا حاصل میشود و دوم آن که مطلق مواجهه با خداوند که در قیامت برای همه کس روی می دهد، مراد باشد.در صورت اخیر، مراد از رجای لقای پروردگار مطلق انتظار آن می باشد که بازگشت آن به باور داشتن به قیامت است.

.31 یحذر الاخرة و یرجو رحمة ربه . (سوره زمر، آیه 9) و نیز:

یدعون ربهم خوفا و طمعا . (سوره سجده، آیه 16)

.32 اصول کافی، ج 2، ص 57، ح .13

.33 بحار الانوار، ج 70، ص 394، ح .39

.34 الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیرمنهم فاسقون.

(سوره حدید، آیه 6) از این آیه استفاده می شود که تحصیل خشوع تا اندازه ای اختیاری است و آدمی می تواند با انجام برخی کارها و تمهید مقدماتی این حالت را در خود پدید آورد .برای مطالعه آیات قرآنی درباره این حالت ستوده بنگرید به: سوره احزاب، آیه 35؛ سوره بقره، آیه 46؛ سوره زمر، آیه 22 و 23؛سوره مریم، آیه 58 و سوره اسراء، آیه 107 و .109

.35 و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فأخذناهم بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون. فلو لا اذا جاءهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون . (سوره انعام، آیه 42 و 43) و نیز سوره اعراف، آیه 94 و سوره مؤمنون، آیه .46

دسته ها : نکات ودستورات
دوشنبه 1395/1/23 12:55
در پاسخ به نکاتی توجه نمایید :
1- به شما تبریک می گوییم که نخستین قدم را برای پاکی و پاکیزگی روحی و معنوی و سلوک الی الله برداشته اید و این چنانکه بزرگان ما می فرمایند یقظیه و بیداری از خواب غفلت است که همه ما را دربرگرفته است. اما چنانکه بزرگان گفته اند, امکان ندارد ره چهل ساله را یک شبه رفت و به تعبیر زیبای استاد بزرگوار حضرت آیت الله حسن زاده آملی روزی؛ روز به روز است. پس نبایددر سیر و سلوک عجله به خرج داد و در عین حال امروز را به فردا سپرد.
پس تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما را می ستاییم و برای شما در این مسیر آرزوی توفیق روزافزون داریم. می دانید که هدف دین بیان روش و هدایت انسان در مسیر قرب الهی است و این موضوع به گستره تمامی آموزه های دینی است ، بنابر این امکان این که بخواهیم تمامی جزئیات برنامه سیر و سلوک به سوی خدای تعالی را شرح دهیم، واقعا نیست، آنچه در ذیل، به عنوان پاسخ، خدمت شما ارسال می شود، خلاصه و بیان کلی راه است، آشنایی با جزئیات راه را باید در طی مطالعات فراوان و توسط اساتید اخلاق و عرفان بیابید. ما به سهم خود می کوشیم تا در این زمینه تا حدودی راه گشا باشیم.
ضمنا یک نکته اساسی برای ورود وجود دارد که باید مورد دقت قرار بگیرد و آن توجه به موانع معرفت است. لقمه حرام و گناه دو مانع اصلی معرفت است که بایدبرطرف گردد. معرفت نوری است که خدای متعال به قلب انسان می تاباند. العلم نور یقظفه الله فی قلب من یشاء من عباده. و این نور در قلب آلوده به گناه وارد نمی شود و لقمه حرام هم اگر در شکمی باشد جلوی ورود معارف و آرزوهای معنوی انسان را می گیرد. بنابراین قبل از اینکه کسی در طلب معرفت کوشش کند لازم است در جهت تزکیه نفس و جهاد اکبر بکوشد و زندگی خود را از گناه و لقمه حرام پاکسازی نماید.
2- در مورد چیستی معرفت و علم و فرق بین آن دو مباحث فراوانی مطرح است و بعضا نظرات ارائه شده در این باب متعارض یا متفاوتند ؛ لذا ما از ورود مفصلدر این بحث دامنه دار پرهیز نموده و به ذکر نکاتی کوتاه در این باره بسندهمی کنیم .
علم و معرفت از امور بدیهی بوده و قابل تعریف نیستند ؛ چون شناخت هر چیزی به علم ومعرفت است ؛ و چیزی ظاهر تر از این دو نیست که این دو را به ما بشناساند. لذا در یک تعریف تشبیهی گفته اند: علم ومعرفت مثل نور است که خود، روشن است و هر چیزی را روشن می کند.
راغب در مفردات ، در واژه عَرَفَ ، گفته است : معرفت شناختن شیء است با تفکّر و تدبّر در آثار آن شیء ، و آن اخصِ از علم است ؛ لذا می گویند فلانیبه خدا معرفت دارد و نمی گویند به خدا علم دارد ؛ چون شناخت خدا با تفکر در آثار او است و انسان شناخت کلی و احاطی به خداوند ندارد. و می گویند خدابه موجودات علم دارد چون شناخت خدا کلی و احاطی است. در اقرب الموارد ، درواژه عَرَفَ ، گفته است : معرفت ، شناختن به یکی از حواسّ پنجگانه است.
از توجه به استعمالات مختلف واژه معرفت و علم در علوم مختلف چنین به نظر میرسد که این دو واژه کاربردهای متفاوتی در علوم مختلف دارند ؛ لذا لغویین نیز با توجه به استعمالات گوناگون این دو کلمه ، برای آن دو معانی مختلفی را بیان کرده اند. ولی با توجّه به استعمال واژه معرفت و علم در آیات و روایات اهل بیت (ع) و اقوال لغویین چنین به نظر می رسد که معرفت در مقابل علم ، آگاهی جزئی است ؛ یعنی نسبت بین آنها ، نسبت جزء به کل است ؛ به همینعلّت نیز صحیح است که گفته شود فلانی به خدا معرفت دارد ؛ ولی نمی توان گفت فلانی به خدا علم دارد. چون تنها خود خداست که به خودش آگاهی کامل دارد.
بر این اساس شاید بتوان گفت: علم آن نوع آگاهی است که همراه با احاطه کامل وجودی باشد ؛ و معرفت آن نوع آگاهی است که یا همراه با احاطه وجودی نیست یاهمراه با احاطه وجودی ناقص است . البته علم و معرفت لدنی که به افاضه حق تعالی است، مرتبه ای فراتر از تحصیل است که بدان اشاره خواهد شد.
3- راه رسیدن به معرفت خداوند دو مرحله اساسی دارد.
1- معرفت نظری: در این زمینه گفتنی است:معرفت خداوند مبتنی بر تصور صحیح ازاو است. خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است.هیچ ذره ای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامی پدیده های جهان، ظهور صفات خداوندی هستند و شما می توانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده می کنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید،خداوند، یعنی منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد. رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است که درادامه بدان اشاره خواهیم نمود.
مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بى‏معنا است.
انسان برای رسیدن به خداوند و وصول به لقای پروردگار به دو نوع سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی نیاز دارد. سلوک نظری برای شناخت هر چه بهتر خداوندو قرب علمی به او است و سلوک عملی برای نزدیک شدن و قرب عملی به خدای متعال می باشد. هر یک از سلوک نظری و عملی دارای مراحل و منازل و روش ها و شرایط فراوانی است که اشاره به آنها در یک پاسخ نامه نمی گنجد. پس در حال حاضر و به ناچار تنها به روش کلی آن اشاره می کنیم و منابعی نیز معرفی می گردد.
روش شناخت خداوند:
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند.
مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است. این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد.
البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است ( من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است.
بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی می‌شود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود.
این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است.
دوم شناخت خداوند از طریق عقل است. نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش طریق خواص از مردم می‌باشد، کسانی کهپس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهانعقل و فلسفه و حکمت به شناخت خدای تعالی می پردازند.
سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل می‌باشد که طریق اولیاء استو همگان را به آن راه نیست مگر مسیری که به عنوان سیر و سلوک ترسیم شده طینمایند, یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شوند.
این سخن مولای عارفان علی(ع) و همچنین اهل معرفت است که گفته اند: من در همه چیز خدا را می بینم. خدای واقعی همان است که در همه چیز ظهور دارد و نهایت عرفان اهل معرفت هم همین است که خدا را در همه چیز ببینند. از دیدگاهعرفان خدای تعالی همان متن وجود و هستی است و هر چه که غیر ذات هستی وجود دارد مظاهر او است. مظاهر هم در حقیقت او را نشان می دهند چون ظهور او هستند و اگر انسان دقت کند خداوند را در تمام مظاهر هستی خواهد دید و می توان گفت اشیا در حقیقت آینه هایی هستند که خداوند را نشان می دهند و به قول قرآن کریم آیه ها و نشانه های او هستند. منتهی باید توجه کنید که اینگونه رویت مخصوص اهل معرفت است و اهل عقل و فلسفه و همچنین اهل تجربه و علم از آن محرومند، مگر اینکه ایشان نیز چنین اعتقاد و کنکاشی را بپذیرند ورو به سوی عرفان و شهود خدای متعال بیاورند.
به بیان دیگر ، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل می‌کنند. اول تقلید که در این روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته می‌شود، دوم تحقیق و استدلال که در این روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته می‌شود و سوم کشف و رویت که در این روش خدای متعال به واسطه مکاشفات درونی، شناخته می‌شود.
در پایان توجه به یک نکته حایز اهمیت فراوان است و آن اینکه سیر و سلوک دارای دو مرحله است. سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک نظری بنابراین در این روش سیر و سلوک نظری انسان که به سوی معرفت نظری خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم وعمل به کمال می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طیشوند.
روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین وهمگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد. و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند.
انسان آنگاه که دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است.
کتاب «توحید مفضل» که حضرت امام جعفر صادق (ع) به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورند، پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار،مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود.
رسیدن از معلول به علت در واقع یکی از دلایل فلسفی اثبات خداوند است که فلیسوفان به عنوان اولین دلیل برای اثبات وجود خداوند از آن مدد می جویند.
خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن داردو یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17و 18، سوره غاشیه: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ؛ آیا به شتر نمى‏نگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده».
و آیه 5 سوره طارق: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است».
آیه 185، سوره اعراف: «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْفَبِأَیّ‏ِ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریسته‏اند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مى‏آورند».
آیه 5، سوره ق: «أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ؛ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریسته‏اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده‏ایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست».
و آیات بسیار دیگر که گویای توجه خاص آیات قرآن به طبیعت و آثار خلقت است.
چند کتاب برای خدا شناسی:
- راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی
- راه شناخت خدا، محمدی ری شهری
- آفریدگار جهان، آیت‏الله مکارم شیرازى
- خدا را چگونه بشناسیم، آیت‏الله مکارم شیرازى
- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
- خدا در قرآن، شهید بهشتی
- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره)
- توحید، شهید دستغیب شیرازی
- نشان از بى‏نشان‏ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153
- تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم.
دسته ها : نکات ودستورات
دوشنبه 1395/1/23 12:51
امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:
ما من شیءٍ أحبّ إلی اللّه بعد معرفته من عفّة بطن وفرج، وما من شیءٍ أحبّ إلی اللّه من أن یسأل.
معنی:

هیچ چیز محبوبتر نزد خدا بعد از شناخت خدا از عفت شکم و شهوت نیست و چیزى محبوبتر نزد خدا از اینکه از او بخواهند نیست.

علت اینکه حضرت، محبوب ترین امور نزد پروردگار را بعد از معرفت خدا، عفت بطن و فرج، دانسته و سایر واجبات و عبادات مثل نماز را ذکر نفرموده، این است که: عفت، جلوگیر عامل مزاحم است و همیشه، تأثیر عامل مزاحم، بیشتر از عامل مُعِدّ است، مثل این است که کسی غذاهای مفید و مقوی مصرف کند اما از آن طرف بطور منظم یک سم یا میکروبی را وارد بدن نماید بدیهی است اثری نخواهد کرد.
در مسائل معنوی، نیز اگر انسان عبادات زیادی انجام دهد اما مرتباً میکروب گناه را در کالبد روح خود وارد کند، اثر عباداتش خنثی می شود. ولی اگر آئینه قلب خود را با گناه تیره نکند فطرت الهیش او را به رشد وکمال هدایت می نماید. پس ترک گناه اهم از فعل عبادت است و لذا شیطان بیشترانسان را به گناه وسوسه می کند تا ترک عبادت، چون وقتی گناه بر آدمی سیطرهپیدا کرد عبادات او موجب تقرّب وی نخواهد شد.
پس محبوب ترین کارها، ترک دو گناه است یکی گناه بطن که ارتباط پیدا می کند با دنیاطلبی، مال اندوزی و طمع ها و دیگری شهوات جنسی است.
يکشنبه 1395/1/22 14:41

ابو سعید خدرى مى‏گوید: پیامبر خدا (ص) فرمود: آگاه باشید که ماه رجب ماه ساکت خداست، و آن ماه بزرگى است، و از آن روى «اصمّ» نامیده شده است که هیچ یک از ماهها نزد خداوند در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد، و مردم جاهلیت نیز آن را در دوران خود بزرگ مى‏شمردند، و هنگامى که اسلام آمد، تنها بر عظمت و فضیلت آن افزود. آگاه باشید که رجب ماه خدا، و شعبان ماه من، و رمضان ماه امّت من است. [1]

 

ثواب روزه یک روز ماه رجب

 بدانید که هر کس یک روز از رجب را از روى ایمان و براى خشنودى خدا روزه بگیرد، در خور بزرگ‏ترین خشنودى خدا خواهد شد، و روزه او در آن روز خشم خدا را خاموش خواهد کرد، و درى از درهاى دوزخ را به روى او خواهد بست، و اگر زمین را پر از طلا کنند و به او بدهند بالاتر از روزه آن روز نیست، و جز با این حسنات با هیچ چیزى از دنیا پاداش او کامل نمى‏شود، به شرط آنکه روزه را فقط براى خدا انجام داده باشد، و چون شام کند ده دعاى مستجاب خواهد داشت. اگر چیزى از دنیا را بخواهد، خداوند یا آن را به او عطا مى‏کند و یا بهتر از آن را که بالاترین خواسته اولیا و دوستان و برگزیدگان خداست براى او ذخیره مى‏سازد.

 

ثواب روزه  دو روز ماه رجب

 و هر کس دو روز از رجب را روزه بگیرد، هیچ کس از اهل آسمان و زمین نمى‏تواند کرامتى را که او نزد خدا دارد وصف کند، و براى او پاداشى نوشته مى‏شود مانند پاداش ده نفر از راستگویانى که در دوران عمر خود- هر چند طولانى باشد- یک دروغ هم نگفته‏اند، و در قیامت مانند آن ده نفر شفاعت مى‏کند، و در زمره آنان محشور مى‏شود، تا آنکه وارد بهشت مى‏گردد و از رفقاى آنان به شمار مى‏آید.

 

ثواب روزه سه روز ماه رجب

 و هر کس سه روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش دوزخ، خندق یا دیوارى قرار مى‏دهد که طول آن به اندازه فاصله هفتاد سال راه است، و هنگام افطار خداوند به او مى‏گوید: حق تو بر من واجب شد، و محبت و دوستى من بر تو لازم گشت. اى فرشتگان من، من شما را گواه مى‏گیرم که گناهان قدیم و جدیدش را بخشیدم.

 

ثواب روزه چهار روز ماه رجب

و هر کس چهار روز از رجب را روزه بگیرد، از تمام بلاها از قبیل دیوانگى و خوره و پیسى و فتنه دجّال در امان خواهد بود، و از عذاب قبر ایمان مى‏گردد، و براى او پاداشى مانند پاداش خردمندان توبه کار بازگشت‏کننده نوشته مى‏شود، و نامه عملش را در زمره نخستین عبادت‏کنندگان به دست راستش مى‏دهند.

 

ثواب روزه پنج روز ماه رجب

و هر کس پنج روز از رجب را روزه بگیرد، بر عهده خداست که روز قیامت او را خشنود سازد، و روز رستاخیز در حالى مبعوث مى‏شود که چهره‏اش مانند ماه شب چهارده مى‏درخشد، و به شمار توده‏هاى شن براى او حسنه نوشته مى‏شود، و بى‏حساب او را به بهشت در مى‏آورند و به او مى‏گویند: هر چه مى‏خواهى از خدا درخواست کن.

ثواب روزه شش روز ماه رجب

و هر کس شش روز از رجب را روزه بگیرد، از قبر خود بر مى‏خیزد در حالى که نور چهره‏اش درخشان‏تر از نور خورشید است، و علاوه بر این نورى به او عطا مى‏شود که از روشنى آن اهل محشر بهره مى‏برند، و روز قیامت در زمره کسانى که از عذاب ایمنند محشور مى‏گردد، تا آنکه بى‏حساب از صراط مى‏گذرد، و از نارضایتى پدر و مادر و قطع رحم مصون مى‏ماند.

 

ثواب روزه هفت روز ماه رجب

 و هر کس هفت روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند در برابر روزه هر روز، درى از درهاى هفت‏گانه دوزخ را به روى او مى‏بندد و بدنش را بر آتش دوزخ حرام مى‏گرداند.

 

ثواب روزه هشت روز ماه رجب

و هر کس هشت روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند در برابر روزه هر روز، درى از درهاى هشت‏گانه بهشت را به روى او مى‏گشاید و به او مى‏گوید: از هر درى از درهاى آن مى‏خواهى وارد شو.

 

ثواب روزه نه روز ماه رجب

 و هر کس نه روز از رجب را روزه بگیرد، از قبر خود در حالى بیرون مى‏آید که زبانش به ذکر «لا اله الّا اللَّه» گویاست، و هیچ چیز مانع ورود او به بهشت نیست و با چهره‏اى نورانى از قبر خود بیرون مى‏آید، و چنان نور چهره‏اش، اهل محشر را فرا مى‏گیرد که مى‏گویند: این پیامبرى برگزیده است. و کمترین پاداشى که به او داده مى‏شود این است که بى‏حساب وارد بهشت مى‏شود.

 

ثواب روزه ده روز ماه رجب

 و هر کس ده روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند دو بال سبز آراسته به مروارید و یاقوت به او عطا مى‏کند که با آن دو بال مانند برق جهنده بر صراط مى‏گذرد و وراد بهشت مى‏شود، و خداوند گناهان او را به حسنات تبدیل مى‏کند، و نامش در زمره مقرّبانى که براى خدا به عدالت بر مى‏خیزند ثبت مى‏گردد، و چنان است که گویى صد سال با شکیبایى و استقامت و براى خشنودى خدا، خدا را عبادت کرده است.

 

ثواب روزه یازده  روز ماه رجب

 و هر کس یازده روز از رجب را روزه بگیرد، روز قیامت هیچ بنده‏اى بیشتر از او از خدا پاداش نخواهد گرفت، مگر کسى که مانند او روزه بگیرد یا بر روزه‏هاى خود بیفزاید.

 

ثواب روزه دوازده روز ماه رجب

و هر کس دوازده روز از رجب را روزه بگیرد، روز قیامت دو حلّه سبز رنگ از دیباى نازک و ضخیم به او مى‏پوشانند و او را بدان مى‏آرایند. آن حلّه‏ها به گونه‏اى است که اگر یکى از آنها را در دنیا بیاویزند میان مشرق و مغرب را روشن مى‏کند، و دنیا از مشک خوشبوتر مى‏شود.

 

ثواب روزه سیزده روز ماه رجب

 و هر کس سیزده روز از رجب را روزه بگیرد، روز قیامت در سایه عرش خدا میزى از یاقوت سبز براى او مى‏نهند که پایه‏هایش از مروارید است و وسعت آن هفتاد برابر دنیاست، و بر روى آن سینى‏هایى از مروارید و یاقوت قرار دارد که در هر سینى هفتاد هزار نوع غذاست که هرگز در رنگ و بوى شبیه هم نیستند، و او در حالى از آن غذاها مى‏خورد که دیگران در رنج و اندوهى بزرگ قرار دارند.

ثواب روزه چهارده روز ماه رجب

و هر کس چهارده روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند در پاداش اوبه قدرى از کاخهاى بهشتى به او عطا مى‏کند که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر فکر کسى خطور نکرده است، و آن کاخها همه از مروارید و یاقوت ساخته شده‏اند.

ثواب روزه پانزده روز ماه رجب

و هر کس پانزده روز از رجب را روزه بگیرد، جایگاهش در روز قیامت جایگاه کسانى خواهد بود که از عذاب خدا در امانند، و هیچ فرشته یا پیامبرى بر او نمى‏گذرد مگر آنکه به او مى‏گوید: خوشا به حال تو که از عذاب خدا ایمنى، و در پیشگاه الهى قرب و منزلت یافته‏اى، و مورد غبطه دیگران قرار گرفته‏اى، و در نهایت شادمانى ساکن بهشت خواهى شد.

 

ثواب روزه شانزده روز ماه رجب

 و هر کس شانزده روز از رجب را روزه بگیرد، در زمره نخستین کسانى خواهد بود که بر مرکبهایى از نور سوار مى‏شوند و در فضاى وسیع بهشت به سوى سراى رحمت رهسپار مى‏گردند.

 

ثواب روزه هفده روز ماه رجب

و هر کس هفده روز از رجب را روزه بگیرد، روز قیامت هفتاد هزار چراغ براى او در صراط مى‏نهند تا به نور آن چراغها از صراط عبور کند و وارد بهشت شود، و فرشتگان با خوشامدگویى و سلام او را بدرقه مى‏کنند.

 

 


ثواب روزه هجده روز ماه رجب

و هر کس هیجده روز از رجب را روزه بگیرد، در بهشت جاودان روى تختهایى از مروارید و یاقوت در قبّه ابراهیم (ع) قرین آن حضرت خواهد بود.

 

ثواب روزه نوزده روز ماه رجب

و هر کس نوزده روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند کاخى از مروارید رخشان در بهشت جاودان در کنار قصر آدم و ابراهیم (علیهما السلام) براى او بنا خواهد کرد، و او بر آن دو پیامبر سلام مى‏کند و آنان نیز به احترام او و اداى حق وى، بر او سلام مى‏کنند، و براى او در برابر هر روزى که در این ماه روزه بگیرد پاداش هزار سال روزه نوشته مى‏شود.

 

ثواب روزه بیست روز ماه رجب

و هر کس بیست روز از رجب را روزه بگیرد، گویى بیست هزار سال خدا را عبادت کرده است.

 

ثواب روزه بیست و یک روز ماه رجب

 و هر کس بیست و یک روز از رجب را روزه بگیرد، روز قیامت شفاعتش در باره گروهى بسیار از خطاکاران و گناهکاران که شمارشان به تعداد افراد قبیله ربیعه و مضر است پذیرفته مى‏شود.


 

ثواب روزه بیست و دو روز ماه رجب

 و هر کس بیست و دو روز از رجب را روزه بگیرد، منادى از آسمان ندا مى‏کند: اى دوست خدا، مژده باد تو را به کرامتى عظیم از جانب خدا، و همنشینى با پیامبران و راستى پیشگان و شهیدان و شایستگان که خدا بر آنان نعمت ارزانى داشته و نیکو رفیقانى هستند.

 

ثواب روزه بیست و سه روز ماه رجب

و هر کس بیست و سه روز از رجب را روزه بگیرد، از آسمان به او ندا مى‏رسد: خوشا به حال تو اى بنده خدا که رنجى اندک بردى و از نعمتهاى فراوان برخوردار شدى. خوشا به حال تو آن گاه که پرده از جلوى چشم تو برداشته شود و به ثواب بزرگ پروردگارت برسى و در سراى سلامت در جوار خلیل خدا ساکن شوى.

 

ثواب روزه بیست و چهار روز ماه رجب

و هر کس بیست و چهار روز از رجب را روزه بگیرد، فرشته مرگ به صورت جوانى که حلّه‏اى از دیباى سبز پوشیده و سوار بر اسبى از اسبهاى بهشت است بر او نازل مى‏شود، در حالى که در دستش پارچه حریرى است سبز رنگ که با مشک ناب معطر شده، و در دست دیگرش قدحى است زرّین که از شراب بهشتى لبریز گردیده است، پس او را هنگام جان دادن سیراب مى‏کند و سختیهاى مرگ بر او آسان مى‏گردد، سپس روحش را در آن پارچه حریر مى‏گذارد، و چنان بوى‏ خوشى از آن بر مى‏خیزد که ساکنان آسمانهاى هفت‏گانه از آن بهره مى‏برند، آن گاه در قبر خود سیراب مى‏آرامد، و روز قیامت نیز سیراب زنده مى‏شود تا در کنار کوثر بر پیامبر (ص) وارد گردد.

 


 

ثواب روزه بیست و پنج  روز ماه رجب

و هر کس بیست و پنج روز از رجب را روزه بگیرد، هنگامى که از قبر خارج مى‏شود هفتاد هزار فرشته که به دست هر یک پرچمى از مروارید و یاقوت است، با زیورها و لباسهایى بهشتى او را استقبال مى‏کنند و مى‏گویند: اى دوست خدا، به سوى پروردگارت بشتاب، از این رو وى از نخستین کسانى است که با مقرّبان درگاه الهى که خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند، وارد بهشتهاى جاوید مى‏شود، این است آن کامیابى بزرگ.

 

ثواب روزه بیست و شش روز ماه رجب

و هر کس بیست و شش روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند براى او در سایه عرش یک صد قصر از مروارید و یاقوت بنا مى‏کند که بالاى هر قصرى خیمه‏اى سرخ از حریر بهشتى قرار دارد، و او در کمال رفاه و نعمت در آن خیمه‏ها ساکن مى‏شود، در حالى که مردم هنوز گرفتار حساب خویش هستند.

 

ثواب روزه بیست و هفت  روز ماه رجب

و هر کس بیست و هفت روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند قبر او را به گستردگى چهار صد سال راه وسعت مى‏بخشد، و همه این مسافت را از مشک و عنبر پر مى‏کند.

 

ثواب روزه بیست و هشت  روز ماه رجب

و هر کس بیست و هشت روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش دوزخ نه خندق را حایل مى‏کند که فاصله هر خندقى تا خندق دیگر، مانند فاصله میان آسمان و زمین است که پانصد سال راه است.

 

 ثواب روزه بیست و نه روز ماه رجب

و هر کس بیست و نه روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند او را هر چند باجگیر باشد مى‏آمرزد. و اگر زنى هفتاد بار زنا کرده باشد و با این روزه‏ها خشنودى خدا و رهایى از دوزخ را بطلبد، قطعا خدا او را خواهد بخشید.

 

 ثواب روزه سی روز ماه رجب

و هر کس سى روز ماه رجب را روزه بگیرد، منادیى از آسمان ندا مى‏کند: اى بنده خدا، گناهان گذشته تو آمرزیده شد، اینک عمل خود را از سر گیر و مراقب آینده‏ات باش. و خداوند باغهایى در بهشت به او عطا مى‏کند که در هر باغى چهل هزار شهر از طلاست، و در هر شهرى چهل هزار کاخ است که هر کاخى چهل هزار هزار اتاق وجود دارد و در هر اتاقى چهل هزار هزار سفره از طلاست که بر هر سفره‏اى چهل هزار هزار کاسه نهاده شده است و در هر کاسه‏اى چهل هزار هزار نوع خوردنى و نوشیدنى قرار دارد که هر کدام داراى رنگى مخصوص است، و در هر اتاقى چهل هزار هزار تخت زرّین است که طول هر تختى دو هزار ذراع در دو هزار ذراع است، و بر هر تختى دخترى است از حوریان بهشتى که داراى سیصد هزار گیسو از نور است و هر رشته‏اى از آن گیسوان را هزار هزار کنیز بر گرفته و با مشک و عنبر خوشبو مى‏کنند تا هنگامى که روزه دار ماه رجب به وصال آن حوریان برسد. اینها براى کسى که تمام ماه رجب را روزه بگیرد.

 

[1] - ثواب الاعمال-ترجمه انصارى، ص: 109

يکشنبه 1395/1/22 10:22
برخیاز شبهه افکنان یا به تعبیر رسول خدا(ص) ارازل، می گویند: « با وجود این همه فقیر، چرا این همه پول خرج حرمها می شود؟ آیا بهتر نیست که این پولها صرف نیازمند شود؟»
پاسخ:
به یکی گفتند: خربزه می خوری یا هندوانه؟ گفت: هر دو وانه. مگر تزئین حرمها به این معنی است که به فقرا کمک نکنیم؟! اتّفاقاً هر چه این حرمها آبادتر باشند، به همان اندازه نیز فقرا بیشتر بهره می برند. چون مردم زمانی دست و دلباز می شوند و به فکر فقرا می افتند که احساسهای معنوی آنها به غلیان در می آید؛ و این احساسها بیشتر زمانی به غلیان می آید که به زیارت اهل بیت(ع) می روند. حتّی مردم وقتی تصویر حرم امام رضا(ع) یا سیّد الشهدا(ع) را در تلوزیون می بینند روحشان تلطیف می شود. لذا اگر به جامعه نگاه کنید می بینید که بیشترین خیرات در حقّ مستمندان، با نام و یاد اهل بیت(ع) می باشد. این همه سفره های اطعام به یادآنهاست؛ این همه موقافات همچون مدارس و مساجد و ... با نام و یاد آنهاست. و... .
اگر این حرمها آباد و پرشکوه نباشند، مردم میل چندانی به آنها نمی کنند؛ و هنگام قرار گرفتن در کنار مزار آن بزرگواران، شکوه آن بزرگواران را کمتر ادراک می نمایند. در نتیجه انگیزه ها برای کمک به مستمندان نیز فروکش می کنند. واقع مطلب این است که هر یک ریالی که برای حرمهای اهل بیت(ع) خرج می شود، هزاران ریال نصیب نیازمندان می کند. لذا اگراین یک ریال خرج نشود، آن هزاران ریال هم خرج نیازمندان نخواهد شد. اگر دنیا را بگردید، مردی دست و دلبازتر از شیعیان نمی یابید، و شیعیان، در محرّم، از هر زمانی دست و دلبازتر می شوند. وقتی به حرمهای اهل بیت(ع) می روند، دست و دلبازتر می شوند.
از اینها گذشته، هر ساله هزاران فقیر از خوان ائمه(ع) استفاده می کنند. چون دارایی اهل بیت(ع) فقط همان زیور آلات داخل حرمها نیست؛ بلکه موقوفات فراوان همچون زمینهای زراعی و کارخانجات و مدارس ... نیز دارند که هزاران نفر در آنها کار کرده و کسب درآمد می کنند؛ واز فواید این موقوفات در مسیر رشد اقتصادی و فرهنگی مردم و از جمله مستمندان استفاده می شود. لذا اگر خود حرمها تزئین می شوند، برای آن است کهمردم جذب این اماکن مقدّس شوند و در پرتو شکوه ظاهری این اماکن، بتوانند با معنویّت صاحب حرم نیز ارتباط برقرار کنند؛ و در اثر این ارتباط معنوی، دست و دل خویش را به امور خیر بگشایند؛ که نتیجه ی آن بهره مندی هزاران نفردر کلّ کشور است. اگر بلا تشبیه بخواهیم مثالی بزنیم، می گوییم: این تزئینات با هنرهای معنوی به کار رفته در آنها ـ که روح کمال جوی آدمی را نوازش می کنند ـ در حقیقت نوعی تبلیغ معنوی است برای کشاندن انسانها به سویکانون معنویّت ائمه(ع). چون اغلب انسانها آن اندازه تعالی روحی ندارند که بتوانند شکوه معنوی را قبل از شکوه مادّی ببینند. امّا وقتی در اثر کشش شکوه مادّی به کانونهای معنویّت نزدیک شدند، خود به خود در پرتو آن شکوه معنوی نیز قرار می گیرند. کما اینکه وقتی بشر به طبیعت زیبا می نگرد، ناخودآگاه عقل و دل خویش را متوجّه خداوند متعال نیز می کند.
خدا می داند که اگر نبودند همین حرمهای باشکوه، مردم به فقرا رسیدگی نمی کردند و در راه خیر هزینه ی چندانی نمی کردند. فقط کافی است مقایسه ای بکنید بین شیعیانی که به زیارت اهل بیت(ع) می روند و به آن حرمها کمک می کنند با شیعیانی که چنین نیستند. می بینید که گروه نخست، خیلی خیلی بیشتر به فقرا می رسند و خیلی خیلی بیشتر خیرات می دهند. همچنین مقایسه کنید بین شیعیان واهل سنّت. به جرأت می توان گفت که فقط کشور ایران، به تنهایی بیش از تمام کشورهای سنّی به بیچارگان کمک می کنند. در پاکستان سیل آمد؛ اکثر مردم این کشور هم سنّی هستند؛ ولی مردم ایران، بیش از همه کمک کردند. فلسطین، سنّی است؛ ولی ایرانیان سی و اندی سال است که بی دریغ به آنها کمک مالی می کنند.در سومالی سنّی مذهب، قحطی شد، باز ایرانیان بیش از همه کمک کردند.
چراایرانیان چنین هستند؟ مگر سنّی ها آیات انفاق را ندیده اند؟ مگر آنها کم ثروت دارند؟ هم تعداد سنّی ها بیشتر است هم ثروت بیشتری دارند، امّا کلّ سنّی ها به اندازه ی شیعیان انفاق نمی کنند. چرا؟
سرّ مطلب در همینجاست که ایرانیان، حرمهای اهل بیت(ع) را دارند. وقتی تلوزیون ما مردم سیل زده ی پاکستان را نشان می دهد، و یک لحظه هم حرم امام رضا(ع) یا حرم امام حسین(ع)را نشان می دهد، یا خود افراد در دیوار خانه شان عکس این حرمها را می بینند، به یاد انفاقات آن بزرگواران می افتند و دلهاشان به لرزه در می آید وبه عشق اهل بیت(ع) چشم از مال دنیا می بندند.
خلاصه ی کلام آنکه:
اگرکسی حاضر نیست برای حرم امام معصوم پول خرج کند، برای همسایه اش به نحو اولی پول خرج نمی کند. امّا وقتی آنقدر دلش با اهل بیت(ع) گره خورده که حاضر است از شکم خودش بزند و خرج حرم امامش کند، به یاد و توصیه ی همان امامش، حاضر است فقرا را هم یاری کند؛ اگر چه فقیر سنّی یا مسیحی باشند.
دسته ها : پاسخ به شبهات
يکشنبه 1395/1/15 11:1
1ـ اسراف یعنی مصرف نمودن چیزی در جایی که خدا اجازه ی آن را نداده است. و اجازه ی خدا یعنی حکم عقل و حکم شرع. یعنی هر چیزی که عقل و شرع به آن فرمان دهند، فرمان خداست و هر چه را عقل و شرع از آن نهی کنند، نهی خداست. مثلاً خرج نمودن پول برای خرید سیگار، اسراف است. چون سیگار فایده ی عقلانی ندارد. یا صرف عمر برای بازی شطرنج، اسراف است. چون بازی شطرنج ـ حتّی اگر شرعاً مباح باشد ـ فایده اش در حدّی نیست که با عمر از دست رفته برابری کند. بازی های رایانه ای هم همین گونه اند. اساساً صرف عمر در چیزی ارزشش کمتر از عمر صرف شده باشد، اسراف در عمر است. طبق روایات، کمترین ارزش عمر بشر، بهشت است. لذا صرف عمر برای کمتر از بهشت، اسراف می باشد.
2ـ تجمّل گرایی اخروی اسراف نیست.
اغلب مردم توهّم می کنند که هر نوع تجمّل گرایی، از مصادیق اسراف است؛ حال آنکه چنین نیست ! تجمّل گرایی یعنی زیباگرایی ؛ چون تجمّل از جمال است به معنی زیبایی. تجمّل گرایی دو معنا یا دو کاربرد دارد ؛ تجمل گرایی به معنی پرداختن به زیبایی های دنیایی به غرض خود دنیا که نتیجه اش دور شدن از معنویّت است ؛ که این معنای منفی تجمّل گرایی است ؛ و تجمّل گرایی به غرض جلب انسانها به معنویّت ؛ که این مورد ، نه تنها بد نیست بلکه مطلوب می باشد ؛ و خداوند متعال نه تنها از آن نهی نکرده ، بلکه به آن امر نموده و بلکه بالاتر ، خودش نیز از آن استفاده کرده است. و گفتیم که اگر خدا به چیزی امر نمود، دیگر اسراف نخواهد بود. خداوند متعال درباره ی معنی منفی تجمّل گرایی (زیبایی گرایی منفی) فرمود: « فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فی‏ زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیم‏ ـــــــ (روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: « اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره ی عظیمى دارد.» » (القصص:79)
و فرمود: « مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ ـــــ کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، اعمالشان را در همین دنیا بطور کامل به آنها مى‏دهیم؛ و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد. » (هود:15)
خداوند متعال در آیه ی نخست ، تجمّل گرایی قارون را زشت شمرد و از آرزو کنندگان جایگاه او نیز با لحنی مذمّت آلود یاد نمود ؛ و در آیه ی دوم ، متذکّر شد که هر که زینت و تجمّل دنیایی را برای خود دنیا بخواهد ، در همین دنیا نتیجه ی تلاش دنیایی خود را می گیرد و به همان تجمّلات می رسد ؛ امّا در آخرت بی بهره خواهد بود.
امّا درباره ی تجمّل و زیبایی گرایی در مسیر معنویّت فرمود:
« یا بَنی‏ آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین‏ ـــــ اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد.» (الأعراف:31)
یعنی وقتی به مسجد می روید یا در جایگاه نماز قرار می گیرید، خود را زینت دهید و با لباسهای زیبا و سر و رویی زیبا و با بویی خوش به نماز ایستید! بلکه در روایات گفته شده که زنان طلاجات خود را هم در حال نماز استفاده کنند. این آیه، قطعاً درباره ی اسراف است. در این آیه، آنجا که از خوردن و نوشیدن سخن می گوید، حدّ متعارفش را مجاز می داند ولی بیش از حدّ اعتدال را اسراف می نامد، امّا وقتی امر می کند که در حال عبادت، زینت خود را همراه خود کنید، قید نمی زند که کم زینت کنید.
وقتی خود اشخاص در حال عبادت، شایسته است زینت کنند، روشن است که مکانهای عبادت هم باید زیبا باشند، تا مردم با رغبت بیشتری به آن اماکن بروند. البته در مساجد، نمی توان از طلا استفاده نمود؛ چون در خصوص مسجد، از این کار نهی شده است؛ امّا در غیر مسجد، نهی نشده است. در مورد عبادت کنندگان هم مردان مجاز نیستند خود را با طلا زینت کنند ولی زن نه تنها مجازند بلکه توصیه شده اند به این کار.
همچنین خدای تعالی فرمود: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ـــــــــ بگو: « چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده ، و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟!» بگو: «اینها در زندگى دنیا، براى کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ در قیامت نیز ، خالص(براى مؤمنان) خواهد بود.» این گونه آیات را براى کسانى که آگاهند، شرح مى‏دهیم.» (الأعراف:32)
یعنی اصل زینت نمودن نه تنها برای مومنان حرام نیست ، بلکه اساساً اینها برای مومنان است ؛ و غیر مومنان در حقیقت بی اذن خدا از آنها بهره می برند. امّا در آخرت ، همه ی زینتهای عالم فقط برای مومنان خواهد بود. « أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئینَ فیها عَلَى الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقا ـــــ آنها کسانى هستند که بهشت جاودان براى آنان است؛ باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جارى است؛ در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مى‏شوند؛ و لباسهایى(فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر مى‏کنند؛ در حالى که بر تختها تکیه کرده‏اند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نیکویى! » (الکهف:31)
پس تا زمانی که زینتهای دنیا در راه باطل و غیر معنوی استفاده نمی شوند و منعی شرعی ندارند ، کسی حقّ ندارد آنها را برای مومنان تحریم نماید. بلی استعمال طلا برای مردان حرام است ، امّا برای زنان ، به شرطی که در راه خدا و برای جلب نظر شوهر باشد نه تنها حرام نیست بلکه مستحبّ و دارای ثواب الهی می باشد. همچنین زینت دادن حرمهای مطهر که ابداً با اغراض دنیایی نیست و برای جلب مردم به مکانهای معنوی است، منع شرعی ندارد. بلی ما اگر بخواهیم خانه های خود را آنگونه زینت دهیم ، خلاف است ؛ امّا نه از جهت زینت بودنش بلکه برای آنکه به غرض الهی نبوده برای تفاخر است. امّا اگر حضرت سلیمان (ع) این کار را بکند ، اشکالی نخواهد داشت ؛ چون او معصوم می باشد ؛ و محال است چنان کاری را برای دنیا انجام دهد. لذا آن حضرت کاخی داشت که مثلش در جهان نیامده است ؛ چنانکه به فرموده ی قرآن کریم ، در آیه ی 44 سوره نمل ، کف حیات آن از بلوری شفّاف بود ؛ به گونه ای که ملکه ی سباء چون خواست وارد حیاط شود ، پنداشت که حیات پر از آب است ؛ لذا جامه های خود را از ساق پا بالا زد تا از آن عبور کند. « قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی‏ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ـــــــ به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامى که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد(تا از آب بگذرد؛ امّا سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصرى است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و(اینک) با سلیمان براى خداوندى که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!» » ؛ حال تصوّر فرمایید که در و دیوار آن قصر چگونه بوده و چه شکوهی داشته است؟ و همه ی آنها را حضرت سلیمان (ع) به امر خدا و با توان بالای جنّها ساخته بود تا شکوه و عظمت سلطنت خویش را بر مردمان آشکار سازد.
پس جایی که روا باشد پیامبری چنان کاخی داشته باشد ، چه مانعی دارد که ما حرمهای پاک ائمه اطهار (ع) را تزئین کنیم تا مردم بیشتر رغت کنند به زیارت آن بزرگواران؟
« عَنْ أُمِّ أَیْمَنَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ وَ فِیهِ أَنَّهُ ذَکَرَ لَهُ جَبْرَئِیلُ ع قِصَّةَ شَهَادَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ قَوْماً مِنْ أُمَّتِکَ لَا یَعْرِفُهُمُ الْکُفَّارُ وَ لَمْ یَشْرَکُوا فِی تِلْکَ الدِّمَاءِ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ وَ لَا نِیَّةٍ فَیُوَارُونَ أَجْسَامَهُمْ وَ یُقِیمُونَ رَسْماً لِقَبْرِ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ بِتِلْکَ الْبَطْحَاءِ یَکُونُ عَلَماً لِأَهْلِ الْحَقِّ وَ سَبَباً لِلْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْفَوْزِ الْخَبَرَ ــــــ امّ ایمن گوید نقل نموده از رسول خدا (ص) که فرمودند که جبرئیل به او (رسول خدا(ص) ) قصه ی شهادت ابی عبدالله ع را بیان داشت تا آنجا که گفت : خدا گروهى از امّت تو را که کفّار، آنان را نمى‏شناسند و آنها در ریختن آن خونها (خون شهدای کربلا) به زبان و عمل و نیّت شرکت نکرده‏اند مبعوث و مأمور مى‏کند تا اجساد ایشان را به خاک بسپارند و برای قبر سید الشهداء ساختمانی را برپا می کنند که در آن گودى (قتلگاه) قرار دارد ؛ که آن بنا عَلمی (نشانه ای) می شود برای اهل حقّ و وسیله‏اى است براى رستگارى مؤمنین... . » (مستدرک‏الوسائل ج : 10 ص : 217-روایت 11889)
ملاحظه می کنید که جبرئیل(ع) از جانب خدا خبر داده به رسول خدا(ص) که ایرانیان برای سیّد الشهدا(ع) مقبره خواهند ساخت. اینکه فرمود آنها گروهی ناشناس برای کفّار زمان پیامبر(ص) هستند و در جنایت کربلا دخالت نداشته اند، نشان می دهد که مرادشان شیعیان ایرانند. چون در آن زمان، ایرانی هنوز مسلمان نبودند لذا کفّار آنها را به عنوان یاران دین خدا نمی شناختند. در جریان کربلا نیز ایرانی ها دخالت نداشتند. از همان ابتدا نیز عتبات عالیات را ایرانی ها ساخته و اداره نموده اند. بسیاری از مردم کنونی کربلا و نجف نیز در حقیقت ایرانی اند که در قرون گذشته به آنجا مهاجرت نموده اند.
« عَنْ أَبِی عَامِرٍ وَاعِظِ أَهْلِ الْحِجَازِ قَالَ أَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَهُ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عَمَرَ تُرْبَتَهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَامِرٍ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لَهُ وَ اللَّهِ لَتُقْتَلَنَّ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ تُدْفَنُ بِهَا قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِمَنْ زَارَ قُبُورَنَا وَ عَمَرَهَا وَ تَعَاهَدَهَا فَقَالَ لِی یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قَبْرَکَ وَ قُبُورَ وُلْدِکَ بِقَاعاً مِنْ بِقَاعِ الْجَنَّةِ وَ عَرْصَةً مِنْ عَرَصَاتِهَا وَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ نُجَبَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وَ صَفْوَةٍ مِنْ عِبَادِهِ تَحِنُّ إِلَیْکُمْ وَ تَحْتَمِلُ الْمَذَلَّةَ وَ الْأَذَى فِیکُمْ فَیَعْمُرُونَ قُبُورَکُمْ وَ یُکْثِرُونَ زِیَارَتَهَا تَقَرُّباً مِنْهُمْ إِلَى اللَّهِ وَ مَوَدَّةً مِنْهُمْ لِرَسُولِهِ أُولَئِکَ یَا عَلِیُّ الْمَخْصُوصُونَ بِشَفَاعَتِی وَ الْوَارِدُونَ حَوْضِی وَ هُمْ زُوَّارِی غَداً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ عَمَرَ قُبُورَکُمْ وَ تَعَاهَدَهَا فَکَأَنَّمَا أَعَانَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ عَلَى بِنَاءِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ مَنْ زَارَ قُبُورَکُمْ عَدَلَ ذَلِکَ لَهُ ثَوَابَ سَبْعِینَ حَجَّةً بَعْدَ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ وَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ حَتَّى یَرْجِعَ مِنْ زِیَارَتِکُمْ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَأَبْشِرْ وَ بَشِّرْ أَوْلِیَاءَکَ وَ مُحِبِّیکَ مِنَ النَّعِیمِ وَ قُرَّةِ الْعَیْنِ بِمَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ وَ لَکِنْ حُثَالَةٌ مِنَ النَّاسِ یُعَیِّرُونَ زُوَّارَ قُبُورِکُمْ بِزِیَارَتِکُمْ کَمَا تُعَیَّرُ الزَّانِیَةُ بِزِنَاهَا أُولَئِکَ شِرَارُ أُمَّتِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی وَ لَا یَرِدُونَ حَوْضِی.» (وسائل‏الشیعة ج : 14 ص : 383)
ترجمه:
« ابو عامر، واعظ اهل حجاز، گوید: رفتم به خدمت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سؤال کردم که یا ابن رسول اللَّه! چه ثواب دارد کسى که زیارت کند حضرت امیر المؤمنین (ع) را و تعمیر نماید تربت آن حضرت را؟ فرمودند: اى ابو عامر! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدّش از حضرت امیر المؤمنین (ع) که حضرت سیّد المرسلین (ص) فرمودند به من که: یا على! و اللَّه که تو را شهید خواهند کرد در زمین عراق و در آنجا مدفون خواهى شد. گفتم: یا رسول اللَّه! چه ثواب دارد کسى که قبور ما را زیارت کند و معمور سازد و ملازمت آن نماید و تعاهد آن کند و اهتمام به شأن زیارت آن داشته باشد؟ حضرت فرمودند: یا ابا الحسن! به درستى که حق- سبحانه و تعالى ـ قبر تو را و قبرهاى فرزندان تو را بقعه‏ها گردانیده است از بقعه‏هاى بهشت و عرصه‏ها از عرصه‏هاى جنّت؛ و به درستى که حق- تعالى- دلهاى برگزیدگان خلق و بندگان خاصّ خود را مشتاق و محبّ شما گردانیده است که مشقّتها و آزارها خواهند کشید در راه محبّت شما؛ و ایشان آباد ‏کنندگان قبور شمایند و بسیار به زیارت قبور شما خواهند آمد از جهت رضاى خدا و محبّت رسول او. یا على! ایشان مخصوصانند به شفاعت من و ایشان در حوض کوثر بر من وارد خواهند شد و در بهشت، ایشان به زیارت من خواهند آمد. یا على! هر که معمور و آبادان دارد قبور شما را و تعاهد آن کند به پاکیزگى و بوى خوش و تعظیم و تکریم، چنان باشد که یارى کرده باشد حضرت سلیمان را بر بناى بیت المقدس، و هر که زیارت کند قبور شما را چنان است که بعد از حج اسلام هفتاد حج کرده باشد و چون از زیارت برگردد از گناهان پاک شده باشد مانند روزى که از مادر متولّد شده بود؛ پس خوشحال باش و بشارت ده محبّان و دوستان خود را به نعمتهاى بسیار و به چیزى چند که چشم ایشان را روشن کند که نه چشمها دیده باشد و نه گوشها شنیده باشد و نه در خاطر کسى خطور کرده باشد؛ و جمعى از اراذل مردمان و بدترین خلق خدا سرزنش کنند زیارت‏کنندگان شما را به سبب زیارت، چنان که سرزنش مى‏کنند زناکاران را به زنا؛ این جماعت، بدترین امّت من هستند. ایشان را شفاعت نخواهم کرد و در حوض کوثر بر من وارد نخواهند شد.»
این روایت علاوه بر وسائل الشیعه در کتب روایی معتبر و مشهور دیگر ، با طرق و سند های دیگر نیز آمده است؛ مانند (مستدرک‏الوسائل ج : 10 ص : 215) و (مستدرک‏الوسائل ج : 10 ص : 215)
طبق این روایت، رسول خدا(ص) خبر داده اند که؛
اوّلاً خوبان امّت پیامبر(ص) در آینده، بر قبر ائمه(ع) عمارت درست خواهند نمود؛ و این کارشان چنان مورد رضایت خداست، که گویی به سلیمان(ع) در ساختن بیت المقدّس کمک کرده اند.
ثانیاً خبر دادند که کسانی از مسلمانان هم خواهند بود که سازندگان قبور اهل بیت(ع) و آباد کنندگان آن قبور را سرزنش خواهند نمود، و عمل آنها را در ردیف زنا قرار خواهند داد. یعنی عمل آنها را اسراف خواهند دانست؛ چون اسراف و زنا، هر دو گناه کبیره اند. و آنگاه رسول خدا(ص) این گونه افراد را اراذل (افراد پست) نام نهاد، و فرمود که آنها مورد شفاعت نخواهند بود.
ملاحظه فرمودید که رسول خدا(ص) سازندگان حرمهای اهل بیت(ع) را به حضرت سلیمان(ع) تشبیه نمودند؛ یعنی با این تشبیه خواستند بفهمانند که زیبا سازی حرمها به منظور الهی، نه تنها بد نیست، بلکه کار پیغمبری چون حضرت سلیمان است. و می دانیم که حضرت سلیمان، عبادتگاهی بسیار باشکوه بر پا کرده بوده است.
همچنین حضرت یوسف (ع) در کاخی ساکن بود و در عین اینکه نبوّت داشت ، صاحب شوکت مادّی هم بود ؛ امّا آن زر و زیور و شوکت ظاهری هیچگاه در روح آن بزرگوار رخنه نداشت؛ بلکه او شکوه و عظمت مادّی را در خدمت جلب مردم به سوی معنویّت قرار داده بود.
خود خداوند متعال نیز از تجمّل و زیباسازی برای جلب توجّه بندگانش استفاده نموده تا از این طریق آنها را متوجّه شکوه و عظمت خویش کند.
خداوند متعال فرمود: « إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب‏ ـــــ ما آسمان نزدیک را با ستارگان آراستیم‏ » (الصافات:6) و فرمود: « وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرین‏ ــــــ ما در آسمان برجهایى قرار دادیم؛ و آن را براى بینندگان آراستیم. » ‏(الحجر:16) و فرمود: « أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوج‏ ـــــــ آیا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده‏ایم، و چگونه آن را زینت بخشیده‏ایم ؛ در حالی که هیچ شکاف و شکستى در آن نیست؟! »(ق:6)
ملاحظه می فرمایید که حتّی خود خداوند متعال نیز آسمان و طبیعت را زینت داده تا شکوه خویش را به نمایش بگذارد ؛ و از این راه دل مردمان را به سوی خویش جلب نماید.
با این مقدّمات عرض می شود که تزئین و تجمیل حرم ائمه (ع) نیز اگر صرفاً برای جلب توجّه مردمان به آن ذوات مقدّسه و برای تعظیم آن بزرگواران باشد ، نه تنها اسراف نخواهد بود بلکه مورد تأیید قرآن می باشد. و شکّی نیست که کسی از تجمیل و تزئین این اماکن مقدّسه هدفی جز این ندارد.
مضاف بر آنچه گفته شد ، عرض می شود که خداوند متعال به صراحت فرمود: « ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب‏ ــــــ این است(مناسک حج)! و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار، نشانه ی تقواى دلهاست.» (الحج:32)
پس هر که در بزرگداشت شعائر الهی بکوشد ، نشانه ی تقوای اوست ؛ و شعائر الهی آن اموری هستند که خدا را به یاد می اندازند. و آیا برتر از امامت و ولایت چیزی هست که از شعائر الهی باشد؟ خداوند متعال در آیات 158 بقره و 36 حجّ ، صفا و مروه و شترهای قربانی را از شعائر الهی معرّفی نموده. حال چگونه ممکن است وجود امام معصوم از شعائر الهی نباشد. و مگر غیر از این است که تزئین و تجمیل ائمه صرفاً برای تعظیم آنهاست؟ 


دسته ها : پاسخ به شبهات
جمعه 1395/1/13 15:33
 با مراجعه به تاریخ پی می‌بریم که ساختن زیارتگاه و مزار برای بزرگان، سنتی همیشگی در طول تاریخ بوده است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. مزار بلال حبشی:
قبر او در ‹دمشق› در باب الصغیر است. ابن جبیر می‌گوید:وفی رأس القبر المبارک تاریخ باسمه، والدعاء فی هذا الموضع المبارک مستجاب، قد جرّب کثیر من الأولیاء وأهل الخیرالمتبرّکین بزیارتهم.( رحلة ابن جبیر، ص 229)
و در سر قبر مبارک او تاریخی به اسم او است، و دعا در آن موضع مبارک مستجاب است. بسیاری از اولیا و اهل خیری که به زیارت اولیا متبرکند این مطلب را تجربه کرده‌اند.
2. مزار سلمان فارسی:
‹خطیب بغدادی› می‌گوید:قبره الآن ظاهر معروف بقرب إیوان کسری علیه بناء وهناک خادم مقیم لحفظ الموضع وعمارته والنظر فی أمر مصالحه، وقد رأیت الموضع وزرته غیر مرة.( تاریخ بغدادی، ج 1، ص 163.) قبر او ‹سلمان فارسی) الآن نزدیک ایوان کسری، ظاهر و معروف است و بر روی آن ساختمانی است و در آنجا خادمی اقامت کرده تا آنجا و عمارتش را حفظ نموده و در امر مصالحش نظر کند. من آن موضع را دیده‌ام و چندین بار نیز زیارت کرده‌ام.
3. مزار طلحة بن عبیدالله
‹ابن بطوطه› می‌گوید:مشهد طلحة بن عبیدالله أحد العشرة وهو بداخل المدینة وعلیه قبّة ومسجد.( تاریخ بغدادی، ج 1، ص 163.)مشهد طلحة بن عبیدالله ـ یکی از ده نفری است که بشارت به بهشت به او داده شده ـ داخل مدینه است و بر روی آن گنبد و مسجدی است.
4. مزار ابوایّوب انصاری
‹حاکم نیشابوری› می‌نویسد:یتعاهدون ـ أی أهل الروم ـ قبره ویزورونه ویستشفعون به إذا قحطوا.( مستدرک حاکم، ج 3، ص 458؛ صفة الصفوة، ابن جوزی، ج 1، ص 187)اهالی روم با قبر او عهد و پیمان دارند و به زیارت او می‌آیند و به او هنگام قحطی استشفاع می‌کنند.
5. مرقد امیرالمؤمنین ( علیه السلام )
‹حسین بن احمد بن محمّد› معروف به ابن حجاج بغدادی یکی از شعرای قرن سوم و چهارم، قصیده فائیه‌ای در مدح امام امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) دارد که در کنار قبر حضرت سروده است. او به گنبد حضرت خطاب کرده و می‌گوید:
یا صاحب القبة البیضاءِ علی النَّجفِ
مَنْ زار قبرکَ واستشفی لدیکَ شفَی
زُوروا أَبا الحَسـنِ الهـادی لَعَلَّـکُم
تـَحظُونَ بِالأجرِ وَالإقبـالِ وَالزلفِ (وفیات الاعیان، ج 1، ص 170؛ المنتظم، ج 7، ص 216)
ای صاحب گنبد سفید بر نجف، هر کس قبر تو را زیارت کند
و نزد تو شفا طلبد، شفا می‌یابد.
ابوالحسن هادی را زیارت کنید، تا شاید شما از اجر و اقبال و خوشی بهره ببرید.
ابن بطوطه می‌گوید:وهذه الروضة ظهرت لها کرامات، لأنّ بها قبر علیّ فمنها:إنّ لیلة السابع والعشرین من رجب وتسمّی عندهم لیلة المحیا، یؤتی إلی تلک الروضة بکلّ مقعد من العراقین و خراسان و بلاد فارس والروم. فیجتمع منهم الثلاثون والأربعون ونحو ذلک. فإذا کان بعد العشاء الآخر جعلوا فوق الضریح المقدس، والناس ینتظرون قیامهم، وهم مابین مصلّ وذاکر وتال ومشاهد للروضة. فإذا مضی من اللیل نصفه أو ثلثاه أو نحو ذلک قام الجمیع اصحّاء من غیر سوء، وهم یقولون (لا إله إلاّ الله، محمّداً رسول الله، علیّ ولی الله). وهذا أمر مستفیض عندهم سمعته من الثقات.( رحلة ابن بطوطه، ص 195.)
و برای این بارگاه کراماتی ظاهر شده است؛ زیرا در آن قبر علی است. از آن جمله اینکه شب بیست و هفتم از رجب که نزد آنان به شب زنده‌داری معروف است، نزد آن بارگاه هر زمین‌گیر و معلول را از عراق و خراسان و شهرهای فارس و روم می‌آورند. هر کدام از آنها، سی تا و چهل تا، دور هم جمع می‌شوند. و چون بعد از نماز عشا می‌شود آنها را بالای سر ضریح مقدس قرار می‌دهند، و مردم منتظر برپا شدن آنها هستند؛ در حالی که خودشان مشغول نماز و ذکر و تلاوت قرآن و مشاهده ضریح حضرتند. و چون از شب، نصف یا دو سوم یا مثل این مقدار می‌گذارد، همگی صحیح و سالم بدون آنکه مشکلی در آنها باشد از جا برمی‌خیزند؛ در حالی که همگی می‌گویند: (لا اله الاّ الله، محمّداً رسول الله، علی ولی الله). و این قصه‌ای معروف نزد آنان است که من از افراد مورد وثوق شنیدم.
6. مرقد امام کاظم ( علیه السلام )
‹خطیب بغدادی› به سندش از ‹احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی› نقل کرده که گفت: از حسن بن ابراهیم ابوعلی خلال (شیخ حنابله در عصرش) شنیدم که می‌گفت: ما همّنی أمر فقصدت قبر موسی بن جعفر، فتوسلت به إلاّ سهّل الله تعالی لی ما أحبّ.( تاریخ بغداد، ج 1، ص 120.) هیچ امر مهمی برای من اتفاق نیفتاد جز آنکه قصد قبر موسی بن جعفر را کردم و به او متوسل شدم تا آنکه خداوند متعال برای من آنچه را که دوست داشتم تسهیل نمود.
7. مرقد امام رضا ( علیه السلام )
‹حاکم نیشابوری› در مورد امام رضا ( علیه السلام ) می‌گوید: استشهد علی بن موسی بسناباد من طوس. وقال: سمعت أبابکر محمّد بن المؤمل بن الحسن بن عیسی یقول: خرجنا مع إمام أهل الحدیث أبی‌بکر ابن خزیمة وعدیله أبی علی الثقفی مع جماعة من مشایخنا وهم إذ ذاک متوافرون إلی علی بن موسی الرضا بطوس، قال: فرأیت من تعظیمه ـ یعنی ابن خزیمة ـ لتلک البقعة وتواضعه لها وتضرّعه عندها ماتحیّرنا.( تهذیب التهذیب، ج 7، ص 399.)
از ابوبکر محمّد بن مؤمل بن حسن بن عیسی شنیدم که می‌گفت: ما با امام اهل حدیث ابوبکر بن خزیمه و همراه او ابی علی ثقفی با جماعتی از مشایخ ما که زیاد بودند به سوی علی بن موسی الرضا در طوس حرکت کردیم. او گفت: من از تعظیم ابن خزیمه نسبت به آن بقعه و تواضع و تضرّع او نسبت به آن، چیزهایی دیدم که همه ما را به تحیّر واداشت.
8. مرقد امام جواد ( علیه السلام )
‹ابن عماد حنبلی› می‌گوید: توفّی ببغداد، الشریف أبوجعفر محمّد الجواد بن علی بن موسی الرضا الحسینی أحد الاثنی عشر إماماً الّذین تدّعی فیهم الرافضة العصمة، ودفن عند جدّه موسی، ومشهدهما ینتابه العامة بالزیارة.( شذرات الذهب، ج 2، ص 48.)در بغداد، شریف ابوجعفر محمّد جواد فرزند علی بن موسی الرضا حسینی فوت نمود، یکی از دوازده امامی که رافضه ادّعای عصمت آنان را دارند، در کنار جدّش موسی مدفون شد و مشهد آن دو را عامه مردم نوبت به نوبت زیارت می‌کنند.

دسته ها : پاسخ به شبهات
چهارشنبه 1395/1/11 22:12
با مراجعه به تاریخ مسلمانان بعد از ظهور اسلام پی می‌بریم که بنای بر قبور، سیره عملی مسلمانان در طول تاریخ بوده و مورد اعتراض هیچ یک از صحابه و تابعین تا این زمان واقع نشده است، تنها گروهکی به نام وهابیان در عمل و گفتار با این کار مخالفت نموده‌اند. به نمونه‌هایی از این سیره عملی اشاره می‌کنیم:
1. مسلمانان جسد پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) را در خانه‌ای سقف‌دار دفن نمودند و از آن زمان به بعد، آن مکان مورد توجّه خاص مسلمانان قرار گرفته است.
2. بخاری در صحیح خود روایت کرده: لما مات الحسن بن الحسن بن علی(هما) ضربت امرأته القبّه علی قبره سنة... .( صحیح بخاری، کتاب الجنائز، ح 62.) بعد از وفات حسن بن حسن بن علی(هما) همسر او تا یک سال قبّه‌ای بر قبر او زد... .
‹ملاّ علی قاری› در شرح حدیث می‌گوید:الظاهر انه لاجتماع الاحباب للذکر و القرائة و حضور الأصحاب للدعاء و المغفرة و الرحمة. ظاهر این است که زدن قبه به جهت اجتماع دوستان بر قبر او برای ذکر و قرائت قرآن و حضور اصحاب برای دعا و مغفرت و رحمت بوده است.
3. ‹سیّد بکری› می‌گوید:و استثنی بعضهم ـ أی من عدم جواز البناء علی القبور ـ قبورالأنبیاء و الشهداء و الصالحین و نحوهم.( اعانة الطالبین، ج 2، ص 120.) ازعدم جواز بنای بر قبور، قبور انبیا و شهدا و صالحین و امثال آنها را استثنا کرده‌اند.
4. ‹ابن شبه› نقل می‌کند: لما حفر عقیل بن أبی‌طالب فی داره بئراً وقع علی حجر منقوش مکتوب فیه: قبر امّ حبیبة بنت صخر بن حرب، فدفن عقیل البئر، و بنی علیه بیتاً.( تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 120.)
عقیل بن ابی‌طالب در خانه خود چاهی کند. در آن هنگام به سنگی برخورد کرد که در آن نوشته بود: این قبر حبیبه دختر صخر بن حرب است، عقیل چاه را پر از خاک کرد و روی آن اتاقی بنا نمود.
5.‹سمهودی› در توصیف مزار ‹حمزة بن عبدالمطلب› می‌گوید: انّ علی مزاره ـ أی مزار حمزة بن عبدالمطلب ـ قبة عالیة حسنة متقنة و بابه مصفح کله بالحدید بنته امّ الخلیفة العباس الناصر لدین الله (سنة 575 ـ 622) أبی‌العباس احمد بن المستضیئ.( وفاء الوفاء، ج 2، ص 911.)
بر مزار او قبه‌ای عالی، زیبا و محکم است درب آن همه آهنی است که در ایام خلافت خلیفه عباسی ناصر دین الله ابوالعباس احمد بن مستضیئ، سال 575 ـ622ه‍ .ق، ساخته شده است.
6. ‹بخاری› نقل می‌کند که بعد از وفات ‹عبدالرحمان بن ابوبکر›، عایشه دستور داد تا بر قبر او خیمه‌ای زده شود و کسی را نیز موکّل برآن قبر نمود...( صحیح بخاری، ج 2، ص 119.)
7. عمر دستور داد تا خیمه‌ای بر روی قبر زینب دختر جحش زده شود و کسی او را نهی نکرد.( طبقات ابن سعد، ج 8، ص 80.)

 
دسته ها : پاسخ به شبهات
چهارشنبه 1395/1/11 21:48
X